رساله‏ اى در بررسى اصالت «خطبه‏ البيان» - صفحه 155

گفت من تو را از اين قصّه خبر كنم. جعفربن محمّد مرد صالحى بود، مسلمان و پرهيزكار؛ پس در دور او جمع شدند قومى از جهّال. داخل مى‏شدند بر او و بيرون مى‏آمدند از نزد او و مى‏گفتند كه خبر داد ما را جعفربن‏محمّد و حديث‏هايى ناخوش كه تمام دروغ بود وضع كرده بودند. اينها را مى‏بستند به آن حضرت كه به اين واسطه پول اخذ بكنند از مردم و روزى بخورند و هر منكر و قبيحى بود به او نسبت مى‏دادند. پس عوام‏الناس كه اين را شنيدند بعضى از ايشان هلاك شدند؛ يعنى اعتقاد باطل در شأن حضرت كردند و بعضى ديگر انكار مى‏كردند آن احاديث را و آن جماعتى كه اين كار مى‏كردند مثل مفضّل‏بن عمر بود و بنان و عمرو و نبطى و غير اينها مى‏گفتند كه جعفر خبر داده است ايشان را كه معرفت امام كافى است از روزه و نماز. و هم خبر داده است ايشان را از آنچه مى‏شود، پيش از روز قيامت از پدرش و جدّش و اينكه على در ميان ابر است و مى‏پرد با باد و اينكه آن حضرت سخن مى‏گفت بعد مردن و اينكه در روى تخته‏اى كه او را غسل مى‏دادند، حركت مى‏كرد و اينكه خداى آسمان و خداى زمين امام است. ۱ پس از براى خدا شريك قرار دادند. اين جماعت نادانان و گمراهان‏اند. واللّه‏ نگفته است جعفر چيزى از اينها را هرگز. بود جعفر تقوادارترين مردم و پرهيزكارترين مردم. پس مردم كه شنيدند گفتند او ضعيف است و اگر ببينى جعفر را مى‏دانى كه يگانه مردم است.
و ايضا كشّى به سند صحيح، روايت كرده است از يونس‏بن‏عبدالرحمن گفت: شنيدم از مردى از طيّاره ـ يعنى غاليهاـ كه خبر مى‏داد به حضرت امام رضا عليه ‏السلام از يونس‏بن ظبيان كه گفت: من در بعضى از شبها در طواف بودم؛ پس ناگاه ندائى از بالاى سر شنيدم كه إنّي انّا اللّه‏ لا اله إلّا أنا فاعبدنى و أقم الصّلاة لذكري. پس سربرداشتم پس ديدم جبرئيل است. پس غضبناك شد حضرت امام رضا عليه ‏السلام غضبى كه نتوانست خوددارى كند. پس فرمود به آن مرد كه: بيرون رو از نزد من؛ لعنت كند خدا تو را و لعنت كند كسى را كه اين خبر را به تو داد و لعنت كند يونس‏بن

1.در حاشيه نسخه اصل آمده است: گويا در نسخه كتاب كشّى سقطى باشد و در اصل چنين باشد كه خداى آسمان خدا است و خداى زمين امام است به قرينه كلام بعد.

صفحه از 177