در دست ايشان است و أشهد باللّه چندان كه سعى كرديم كه بفهميم كه آيا طريقه اين جماعت با آنچه به ما رسيده است از صاحب شرع موافقت دارد، به هيچوجه نيافتيم و جمع ما بين شرع و سخن ايشان ممكن نيست. و اينكه تأويل كنند زمين را به آسمان يا شتر را به نردبان، هر گاه اعتماد به آن توان كرد از آيات قرآنى، حلال بودن خمر و زنا و لواطه را هم مىتوان پيدا كرد؛ همچنان كه محقّقين مشايخ صوفيه عذاب عظيم جهنّم را از براى خود به عذب و شيرينى تأويل كردهاند. امّا خوب است كه «إنّ الذين كفروا سواء عليهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لايؤمنون» (بقره (2) / 6) را هم از براى خود تأويل كردهاند كه ماييم كه ايمان نياورديم به ظاهر آنچه پيغمبر گفت و حكايت ابوالخطّاب و امثال او را شنيدى كه نماز و روزه و واجبات را مىگويند آدمهاى خوب چندند و خمر و ميسر و انصاب و ازلام آدمهاى بد چندند.
به هر حال، چون اينجا مقام تحقيق اين سخنها نيست و مطلب چيز ديگر است اختصار كرديم. پس به مقتضاى «و إنْ أطعتموهم إِنّكم لمشركون» (انعام (6) / 121) بايد از الهامات شياطين و وساوس آنها و نداهايى كه به برادران خود مىرسانند، فريب نخورد و خداى تعالى از اين طريقه برى است و پيغمبر و اوصياى او همگى برىاند. و از اين جهت است كه در احاديث بسيار ـ كه پارهاى از آن گذشت ـ هرگاه به يكى از ائمّه عليهم السلام مىرسيد كه فلان شخص به الوهيّت تو قائل است آن قدر وحشت مىكرد كه هر مويى كه در بدن او بود، از هول، برمىخاست و مكرّر به خاك مىافتادند و مىگريستند و مىفرمودند: قنّ داخر. (21: ص 365، ح 531 و به نقل از آن در 26: ج 25، ص 293، ح 51) يعنى: بنده ذليل. و عبد مملوك لا يقدر على شي?و امثال اين از كلمات كه مىفرمودند و اين جماعتى كه اين دعواها را مىكنند دم از «ليس فى جبتيّ سوى اللّه» و «لا إله إلّا أنا» مىزنند و مريدان ايشان آنها را به خطاب «يا من بذكره تطمئنّ القلوب» و «كفى علمك عن المقال و كفى كرمك عن السؤال» خطاب مىكنند و ايشان هم به اين افتخار مىكنند.
تا اينجا سخن در وجه دعوى الوهيّت احمقان از براى خود بود؛ امّا بيان مطلب دوم يعنى نسبت دادن اين مرتبه به غير خود ـ چنان كه غلات به اميرالمؤمنين و