رساله‏ اى در بررسى اصالت «خطبه‏ البيان» - صفحه 160

شناسايى، نشناخته بودند؛ بلكه نرسيدن در قعر آن درياى بس بى‏پايان طريقه سيّاحان صاحب وقوف و ملّاحانِ به كمال معروف است حتّى آنكه عقل كل و اكمل موجودات به كلمه ما عرفناك حقّ معرفتك متكلّم گرديد؛ لهذا طاقت نياورده كه ايشان را در مرتبه بشريّت واگذارند، نسبت الوهيت به ايشان دادند.
چنان كه الحال مى‏بينيم، همين كه شخصى عامى كثرت علم و تبحّر عالمى را مى‏بيند، غافل از حقيقت حال شده مى‏گويد: بعد از خدا تويى يا آنكه او را در مرتبه امام معصوم مى‏شناسد؛ بلكه چون به حقيقت امام معصوم نرسيده، مرتبه بالاتر از او را براى اين گمان مى‏كند.
دوم: اينكه شيطان صفتان از براى اغواى عوام كالأنعام بلكه اغواى متوسّطين خلق هم، چون مى‏خواهند از براى خود دعوى بزرگى بكنند و گاه است از او نپذيرند، مرتبه بالاترى از براى شخصى از جنس بشر قرار مى‏دهند تا اين مرتبه را از خود او بپذيرند. پس ۱ ابوالخطّاب ناچار است كه هرگاه خواهد دعوى پيغمبرى بكند، بايد حضرت صادق[ عليه ‏السلام ] را خداى خود قرار بدهد تا تواند خودش پيغمبر او باشد؛ به جهت آنكه اثبات پيغمبرى از جانب خدا صعوبت آن بيشتر است.
سوم: آنكه غرض اين جماعت اِفساد امر امام عليه ‏السلام و ابطال طريقه شيعه و اخذ كردن درهم و دينار است از مخالفين. پس چنين وا مى‏نمايند كه امام شيعه چنين گفت و چنان گفت و او خداى ماست؛ بلكه از زبان او هم مى‏گويند تا اينكه آن بزرگواران را به سبب اين گفتارهاى شنيعه خوار و ذليل كنند و مقدار ايشان را از قلوب ساقط كنند؛ بلكه گاه باشد كه به اين سبب، ايشان را به قتل بدهند چنان كه حكايت كتاب عبدالحميد حمالى اشاره به اين داشت.
و شاهد بر اين مطلب اين است كه كشّى در كتاب خود ذكر كرده كه به سبب آنكه مخالفين گفته‏اند كه اصل تشيّع و رفض مأخوذ از يهود است، اين است كه عبداللّه‏بن سبا يهودى بود و مسلمان شد و در حالى كه يهودى بود؛ قائل بود به الوهيّت يوشع‏بن نون وصى موسى. پس در اسلام هم بعد وفات پيغمبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمقائل شد به

1.نسخه اصل: پس اينكه.

صفحه از 177