رساله‏ اى در بررسى اصالت «خطبه‏ البيان» - صفحه 162

الاوّل أنا ابراهيم الخليل حين أُلقي في النار أنا موسى مونس المؤمنين أنا المتقلّب في الصور كه مقتضاى اين عبارات همان است كه پيش گفتيم كه مذهب ايشان اين است كه خدا ظاهر مى‏شود به صورت خلق و منتقل مى‏شود از صورتى به صورتى، و آن غزل مشهورى كه از ملّاى رومى نقل كرده‏اند بر همين مسلك است:

هر لمحه به شكلى بت عيّار بر آمد، دل برد و نهان شدهر دم به لباس دگر آن يار برآمد، گه پير و جوان شد
گاهى به دل طينت صلصال فرو شد غوّاص معانىگاهى زبن كهگل فخّار برآمد، شد اهل بدخشان
گه نوح شد و كرد جهانى به دعا غرق خود رفت به كشتىگه گشت خليل و ز دل نار برآمد، آتش چه جنان شد
يوسف شد و از مصر فرستاد قميصى روشن كن عالماز ديده يعقوب چه انوار برآمد ناديده عيان شد
حقّا كه وى آن بود كه اندر يد بيضا، مى‏كرد شبانىدر چوب شد و بر صفت مار بر آمد زان فخر كيان شد
برگشت دمى چند بر اين روى زمينى از بهر تفرّجعيسى شد و بر گنبد دوّار برآمد تسبيح كنان شد
اين جمله هم او بود كه مى‏آمد و مى‏رفت، هر فرق كه ديدىتا عاقبت آن شكل عرب‏وار برآمد داراى جهان شد
منسوخ نباشد چه تناسخ چه حقيقت آن دلبر زيباشمشير شد و از كف كرّار برآمد قتّال زمان شد
نه نه كه همو بود كه مى‏گفت أنا الحق در صورت بلهامنصور نبود آنكه بر آن دار برآمد، نادان به گمان شد
رومى سخن كفر نگفته است چو قائل منكر مشويدشكافر شود آن كس كه به انكار برآمد از دوزخيان شد۱

1.دكتر محمّدرضا شفيعى كدكنى از آنجا كه تخلّص شاعر اين غزل «رومى» است آن را از جلال الدين بلخى ندانسته و آن را منسوب به وى مى‏داند. (گزيده غزليّات شمس / ۵۷۵)

صفحه از 177