مىشود؛ زيرا عزت و اقتدار عقيله بنىهاشم از حقگرايى او نشئت گرفته است و انسان حقطلب از عزت و اقتدار بالايى برخوردار است و عزت نفس بالا در رفتارو گفتار و حتّى حالات فيزيكى او متبلور مىشود.
درباره نحوه ورود حضرت زينب به قصر دارالاماره نقل شده است كه زينب(س) بدون اينكه اعتنايى به آن جبّار ستمگر (ابن زياد) نمايد، وارد مجلس گرديد و نشست. چون زينب با آن حالت و بدون اجازه گرفتن از ابنزياد در جاى خود جلوس نمود، ابنزياد با بهت و حيرت پرسيد: تو كيستى كه اين چنين مىنشينى؟ زينب(س) بىاعتنا به او جواب نداد. ابنزياد سه بار پرسش خود را تكرار مىكند و زينب براى درهم كوبيدن اقتدار دروغين او و تحقير اين مظهر خودكامگى، به او پاسخى نمىدهد تا سرانجام يكى از كنيزكان مىگويد: اين زينب دختر فاطمه است. ابنزياد كه عزت غيرخدايىاش به ذلّت مبدل گشته بود، با خشم و كينه، رو به زينب (س) مىكند و مىگويد: خدا را شكر كه شما را رسوا كرد. زينب (س) ديگر سكوت را جايز نمىداند با اقتدار و صلابت بار ديگر عزت الاهى خود و خاندانش را به رخ ابنزياد مىكشاند: «سپاس سزاوار خدايى است كه ما را به محمّد گرامى داشت و از آلودگى و پليدى مبرا ساخت.» (17: ج 5، ص 457) زينب (س) بار ديگر اعلام مىدارد كه عزت او و خاندانش به واسطه اتّصال آنها به ذات بارى تعالى است «مَنِ اعْتَزَّ بِغَيْرِ اللَّه أَهْلَكَهُ الْعِزُّ: هركه عزت را از غير خدا بجويد، آن عزت او را هلاك مىكند.» (آمدى، 1380، ص 478) عشق به خدا و حقمحورى يكى از اصلىترين عوامل رفتارهاى عزتمحور و اقتدار حضرت زينب(س) در رويارويى با خودكامگان زمان بود. عشق به خدا و پاىبندى به اخلاق يكى از عواملى است كه باعث ايجاد عزت نفس بالا در افراد مىگردد؛ زيرا حقطلبى و ظلمستيزى انسان را به سمت پاسدارى از حرمت نفس سوق مىدهد و اين حرمت نفس نوعى خود ارزشمندى در فرد ايجاد مىكند. عزت نفس نيز به حرمت نفس و احساس خودارزشمندى دلالت مىكند. اين احساس خود ارزشمندى باعث مىشود كه انسان از موضع قدرت با مسائل و مشكلات روبهرو