شود. مصداق بارز اين نوع عملكرد در برخورد عقيله بنىهاشم قابل مشاهده است. در تواريخ نقل شده است كه حضرت زينب (س) هنگام ايراد خطبه در كوفه، به مردم اشاره كرد كه ساكت شوند. همه ساكت شدند. پس از اتمام خطبه ايشان راوى مىگويد: «مردم كوفه از استماع اين كلمات در حيرت شده بودند و مىگريستند و دستها به دندان مىگزيدند. و پيرمردى را همى ديدم كه اشك از چشمش بر روى و موى مىدويد و مىگفت:
كُهُو لُهُم خَيرُ الكُهُلِ و نَسلُهُمإذا عُدَّ نَسلٌ لايَخيبُ و لايَخزَى
سالخوردههاى شما بهترين سالخوردهها و جوانانتان بهترين جوانان هستند كه هيچوقت خوار و ذليل نمى شوند. (21: ص 571) اقتدار و صلابت علىگونه زينب(س) به گونهاى بود كه حتّى آن هنگام كه در لباس يك اسير به ظاهر شكستخورده، به ايراد خطبه مى پردازد، دوست و دشمن در برابر عزت و اقتدار او و خاندانش سر تعظيم فرود مى آورند.
شجاعت
جنگى نابرابر به پايان رسيده است و زينب(س) داغدار فرزندان و برادران و خويشان خويش گشته است. امّا اين پايان مصيبت نيست كه آغازى است بر ددمنشيهاى دشمنان. تا جايى كه «آن لشكر براى غارت خيمههاى آل رسول و نور ديده بتول بر هم پيشى مىگرفتند و حتّى سرپوش زنان را مىربودند.» (20: ص 335) با اين همه، اين پرورشيافته خاندان وحى، آن هنگام كه تعدّى و سوء قصد دشمن را به جان امام زينالعابدين مىبيند، چون كوهى استوار در برابر آنها مىايستد و خطاب به آنها مىفرمايد: «به خدا او را نخواهيد كشت تا اينكه مرا بكشيد.» (26: ص 371) انبوه مصائب و سختيها خللى در عزم و اراده اين بانوى بزرگ وارد نياورده بود و او همچنان با عزّت و اقتدار در برابر دشمن مىايستد كه: «مؤمن عزيز است و ذليل نيست. مؤمن از كوه نيرومندتر است.» (18: ج 6، ص 179) ايستادگى در برابر دشمن به ظاهر پيروز و دفاع از حق، مستلزم شجاعت است. شجاعت على عليه السلام در كالبد زينب(س)