شد؟ پاسخ اين است كه جامعه مسلمانان در آن زمان، آن گونه كه بايد، بنيانش محكم و ثابت نشده بود تا بتواند با حوادثى كه پيش مىآيد، مواجه شود. امّا دين آن قدرها هم ضعيف نبوده، بنابراين دچار بحران مىشده است. در آن زمان، رهبرى از امام بحقّ سلب شده بود؛ در نتيجه، قادر به مواجه با موقعيّتهاى پيشآمده نبود.
* ص 389 - باب الإشارة و النصّ على الحسينبن عليّ عليهما السلام، ح 2، ذيل «يا قنبر»:
قنبر دربان بوده است.
* ص 399 - باب الإشارة و النصّ على عليّبن الحسين عليهما السلام، ح 4، ذيل «فلمّا صلّى المغرب»:
بعد از نماز مغرب، آن گاه كه تاريكى چيره مىشده، جلسه به پايان مىرسيد و مردم پراكنده مىشدند. سپس غياب برادران ابوجعفر، اين امكان را فراهم مىآورده تا پدرشان از ابوجعفر، پرسشهايى را كه در دنباله حديث آمده است، بپرسد.
* ص 401 - باب الإشارة و النصّ على أبيجعفر عليه السلام، ح 1، ذيل «... أخرج سفطاً»:
سَفَط: بافتهاى از جنس كلكهاى درخت خرما، جهت پوشش سينه.
* ص 403 - همان باب، ح 3، ذيل «كتب إلى ابنحزم»:
ابوبكربن محمّد عمروبن حزم انصارى (738/120-657/37)، از سال706/87 قاضى مدينه بود كه عمربن عبدالعزيز، هنگامى كه حاكم مدينه بود، او را به سمت قضاوت برگزيده بود. آن گاه كه عمربن عبدالعزيز خليفه شد، ابنحزم را به عنوان حاكم مدينه منصوب كرد. (الطبرى، ج 2، ص 1452 و 1437 و 1372-1375 و 1346 و 1305 و 1255 و 1191، ج 3، ص 2460؛ ابنالاثير، ج 5، ص 55-67؛ تهذيب التهذيب، ج 12، ص 38-40)
* ص 408 - همان باب، ح 7، ذيل «ليس كلّ إمام هو القائم بعد الإمام الذي كان قبله»:
از اين حديث پيداست كه «القائم» دو معنا دارد: يكى آنكه با شمشير برمىخيزد تا عدالت را برپا دارد. با اين معنا، او تنها و تنها حضرت مهدى عليه السلام است. ديگرى