آخر مىشوند. تا اينكه روح ديگرى به عنوان «روح العقل» يا «روح الحياة و البقا» در آنها دميده مىشود و پس از سپرى شدن ايّام جنينى، به دنيا قدم مىگذارند.
روح بعد از تركيب با بدن ذرّى، در هيچ يك از اين مراحل، از آن بدن جدا نمىشود و انسانِ مركّب از روح و بدن، همواره در صلبها و رحمها جريان مىيابد. بنابراين، در تمام اين مراحل، روح به يك بدن تعلّق دارد و در دنيا بدن جديدى براى آن ايجاد نمىشود؛ بلكه همان بدن ذرّى در دنيا رشد مىكند و تكامل مىيابد. در نتيجه، نسبت تناسخ به روايات عالم ذرّ هرگز با محتواى آنها تطبيق نمىكند.
به نظر مىرسد اين نسبت، به جهت عدم دسترسى مرحوم مفيد به همه روايات اين بحث بوده است. البتّه ديدگاه غالب در عصر شيخ مفيد درباره نقش عقل در امور اعتقادى را نمىتوان در اين اظهار نظر بىتأثير دانست. به جهت همين ديدگاه ايشان آيه ذرّ را از باب مجاز و استعاره مىداند. ايشان عقيده دارد كه مراد از عهد بر ربوبيّت خداى تعالى بعد از آمدن به دنيا، با اكمال عقل و دلالت به آثار صنع الاهى صورت مىگيرد؛ گواه گرفتن آنان بر خودشان، همان اِشهاد آثار صنع خداوند در نفوس خود آنهاست؛ «قالوا بلى» عبارت است از اقرار به ربوبيّت كه با ديدن آثار صنع الاهى در نفوس خود مىيابند. عقل، آنان را به اثبات مصنوعيّت و حدوث خودشان الزام مىكند؛ در نتيجه، التزام به مُحدِث و صانع را بر عهده آنان مىنهد. و آنگاه كه توان مقابله با ادلّه عقلى حدوث و مصنوعيّت رانداشتند، مانند كسانى مىشوند كه مىگويند: «بلى شهدنا» آرى شهادت مىدهيم. (همان: ص 48)
بدين ترتيب، از نظر شيخ مفيد، عالم ذرّ، سخن گفتن خداى تعالى با انسانها و اخذ عهد و ميثاق و معرفت انسانها نسبت به خداى تعالى در آن عالم، هيچ واقعيّتى ندارد و جز آنچه انسانها در اين دنيا به عقول خود درك مىكنند، امر ديگرى در كار نيست. اين در حالى است كه به دلالت روشن آيه كريمه، فرزندان آدم عليه السلام پيش از قدم نهادن به اين دنيا، در جايى ديگر به صورت ذرّاتى كوچك موجود شدهاند؛