مميّزة بين الضلالة و الهداية. فكأنّه «وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ» و قرّرهم و قال لهم: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»، و كأنّهم «قالُوا: بَلى» أنت ربّنا «شَهِدْنا» على أنفسنا و أقررنا بربوبيّتك. (9: ج 1، ص 719)
گفته خداى تعالى «آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهيم» از باب تمثيل است. مقصود از آن، اين است كه خداوند دلايل ربوبيّت خويش را براى آنها نصب كرده و خردهايشان به آن گواهى مىدهد، خردهايى كه خدا آن را در آنها تركيب كرده و جداكننده هدايت از ضلالت قرار داده است. پس گويى خدا «آنها را بر نفوس خودشان گواه گرفته است» و آنها را به اقرار خوانده و گفته است: «آيا من پروردگار شما نيستم؟» و گويا كه آنها گفتند: «آرى» تو پروردگار ما هستى، «گواهى مىدهيم» بر خودمان و به ربوبيّت تو اقرار مىكنيم.
ايشان در «مجمع البيان» به مانند «تبيان» شيخ طوسى اقوال را ذكر مىكند و وجود واقعى همه انسانها در عالم ديگر پيش از اين دنيا، نمىپذيرد. (10: ج 4، ص 389)
6. سيّد ابنطاووس حلّى (م 664)
ايشان مطالبى را از تفسير بلخى نقل كرده و به نقد و بررسى آنها پرداخته است. وى در تفسير آيه ذرّ به نقل از بلخى مىنويسد:
و قد ذهب قوم إلى أنّ اللَّه جلّ ذكره أخرج ذرّيّة آدم من ظهره، و أشهدهم على أنفسهم و هم كالذرّ. و ذلك غير جائز عن الأطفال، فضلاً عمّن هو كالذرّ، لاحجّة عليه. (3: ص 326)
گروهى عقيده دارند كه خداوند متعال ذريّه آدم عليه السلام را از پشت او خارج كرد و آنها را - در حالى كه ذرّهاى بيش نبودند - بر نفوس خودشان گواه گرفت. اين سخن در مورد اطفال ممكن نيست، پس چگونه درباره موجوداتى مانند ذرّه ممكن خواهد بود؟ و هيچ دليلى بر اين سخن وجود ندارد.
مرحوم سيّد ابنطاووس درباره اين مطلب مىگويد: