يعنى علم جمعى و اجمالى الاهى - را به صورت ابداعى و بالقوّه در فطرت آنها تعليم داد. سپس آنها را در عالم شهادت و صورت، بالفعل پديد آورد و از آنها خواست كه علوم وحقايق را از طريق بيان اظهار كنند.
به عقيده او، سخن گفتن در عالم ذرّ به «ألست بربّكم» و جواب «قالوا بلى»، تقديرى و فرضى است نه حقيقى و عينى.
المراد ب «بلى» هاهنا جواب تقديري فرضيّ، بمعنى أنّهم لو كانوا موجودين و كان لهم نطق «قالوا بلى» أو جواب حقيقيّ وجودي واقع، بمعنى أنّهم «قالوا بلى» بلسان العقل أو النفس أو الروح، كما أنّ المراد ب «الظهر» أيضاً ليس الظهر الصوريّ من آدم الصوريّ، و إن كان ذلك أيضاً صحيح؛ بل المراد بالظهر عالم الجبروت المسمّى بالعقل و عالم الإجمال والرتق. (2: ج 5، ص 361 و 362)
مراد از «بلى» در اينجا جواب تقديرى و فرضى است. يعنى اگر آنها موجود مىشدند و قابليّت سخن گفتن داشتند، «بلى» مىگفتند. يا جواب حقيقى واقعى عينى است. يعنى آنها به زبان عقل يا نفس نطقى يا روح حيوانى «بلى» گفتند. همان طور كه مراد از «پشت آدم» پشت صورى از آدم صورى نيست - اگر چه آن هم به نحوى صحيح است - بلكه مراد از ظهر و پشت، همان عالم جبروت است كه عقل و عالم اجمال و به هم پيوسته ناميده مىشود.
پس به عقيده سيّد حيدر آملى، چنان كه آدم معنوى و صورى داريم، ذرّيّه او هم معنوى و صورى دارد و در حقيقت، آدم، اسم است براى عالَم نه يك انسان شخصى واحد. انسان كامل در حقيقت، همان عالم عقل است كه مظهر اسم اللَّه در معناست. ذرّيّه او همه موجودات و مخلوقاتاند نه فقط انسانها. اگر چه وجود ذرّيّه و مخلوقات در آنجا به صورتى، بالفعل و واقعى است، امّا به صورت ديگر، تقديرى و بالقوّه است. يعنى همه انسانها - بلكه همه موجودات - در عقل، به وجود عقلى و در نفس، به وجود نفسى و در روح، به وجود روحى موجودند نه به وجود عينى