آغاز حديث
زائده گويد: به محضر مبارك امام سجّاد عليه السلام مشرّف شدم. امام عليه السلام به من فرمود: اى زائده، به من گفتهاند كه تو هر زمان كه بتوانى به زيارت حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام مىروى.
به امام عرض كردم: آرى، همانطور كه به عرض و اطّلاع شما رساندهاند، گاهى چنين سعادتى نصيبم مىشود. امام سجّاد عليه السلام به من فرمود: چرا چنين مىكنى؛ در حالى كه تو نزد سلطان سرزمين خويش از جايگاه خوبى برخوردارى؟ همان سلطانى كه اجازه نمىدهد احدى ما را دوست بدارد و ما را بر ديگران برترى دهد و فضائل ما را ذكر كند و هر آنچه را از حقّ ما بر اين امّت واجب است، يادآورى نمايد.
من به امام عرض كردم: به خدا سوگند، من اين كار مقدّس را فقط به خاطر خشنودى خدا و رسولش انجام مىدهم و خشم و ناخرسندى هيچكس برايم هيچ اهمّيّتى ندارد و اگر به سبب زيارت حسين عليه السلام ناراحتى و سختىاى به من برسد، هرگز بر من گران نمىآيد.
امام فرمود: به خدا سوگند، مطلب همان گونه است كه گفتى. من هم دوباره عرض كردم: به خدا سوگند، مطلب همانگونه است كه عرض كردم. امام از باب تأكيد سه بار اين را فرمود و من هم از باب تسليم، سه بار همان سخن را عرض كردم. سپس امام فرمود: بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد. پس اينك تو را از خبرى آگاه مى كنم كه نزد من از اخبار برگزيدهاى است كه در خزانه سينهام مخزون است.
سخنان امام سجّاد عليه السلام با حضرت زينب عليها السلام
آن گاه امام عليه السلام چنين فرمود:
هنگامى كه حادثه هولناك كربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسيد و پدرم و فرزندان و برادران و ديگر همراهانش كشته و خانوده آن حضرت به اسارت گرفته