292؛ نهج البلاغه، خطبه 233)
حضرت زينب كبرى(س) نيز - كه از جمله القابش «الفصيحة و البليغة» است - در اين زمينه، همچون پدرش اميرالمؤمنين بود و چنان سخن مىگفت كه دوست و دشمن را به حيرت وامىداشت. همه كسانى كه سخنان زينب را شنيدند، اقرار كردند كه او همچون پدرش سخن مىگفته و با شنيدن سخن زينب، ياد على عليه السلام مىافتادند. اين كمال از آن حضرت به عقيلهالقريش به ارث رسيده است؛ چنانچه هر كس در خطب و اشعار و مكالمات آن مخدّره - كه مسطور در كتب است - نظر كرد، اين سخن را تصديق كردد؛ بلكه هر كس تكلّم زينب (س) را مىديد، گمان مىكرد متكلّم، اميرالمؤمنين است؛ چنانچه گفته شده است: «كأنّها تفرغ عن لسان أبيها أميرالمؤمنين.» (9: ج 45، ص 108)
همچنين خطبهخواندن حضرت زينب(س) از چند جهت، به حضرت زهرا عليها السلام شباهت داشته است:
اوّل: از جهت فصاحت و بلاغت.
دوم: از جهت اينكه هر دو در مقام احتجاج بودهاند.
سوم: از جهت اينكه هر دو مظلومه بوده و به بيانات خود مظلوميّت خود را ثابت كردهاند.
چهارم: از جهت اينكه هر دو در مقام اتمام حجّت و استحكام مبانى اسلام و اثبات معايب و مظالم منافقان بودهاند.
جاحظ كه خود اديبى در ميان عرب است و در اين رشته كمنظير، از خزيمه اسدى روايت مىكند: پس از شهادت حسين عليه السلام وارد كوفه شدم كه همزمان با ورود اسيران اهل بيت در كوفه و زمان ايراد خطبه توسّط زينب بود. من هيچ زن اسير و امان دادهاى را گوياتر از او نديدم. چنان سخن مىگفت كه گويى سخنان از زبان على عليه السلام خارج مىشدند. (6: ص 145-146)