علم و جهل با عمل درونىِ دانستن ارتباط دارد. ممكن است اين اتّفاق بيفتد كه چيزى براساس زمان غايب باشد، (يعنى وقتى در زمان حاضر وجود نداشته باشد اما در آينده يا در گذشته موجود خواهد بود و يا بوده) و يا بر مبناى مكان (يعنى چيزى آنجا باشد ولى اينجا نباشد.) بنابراين، ما مىتوانيم دانشمان را به دو قسمت تقسيم كنيم: آنچه كه براى ما حاضر است، در اينجا و در زمان حال. (العلم بالحاضر) و آنچه كه ما مىدانيم (به آن علم داريم) ولى در زمان حال و در اين مكان، حاضر نيست (العلم بالغيب و يا العلم بالغايب، يعنى علمى كه بر حسّها پوشيده است.) بايد توجه داشت كه اين تقسيمبندى بر مبناى معناى زبان شناسانه كلى و اصلى اين عبارتها صورت گرفته است.
«العلم بالغايب» خود به دو نوع قابل تقسيم است: اولى آن است كه از طريق حسها براى ما حاصل مىشود، البته بطور غيرمستقيم، مانند علم تاريخ كه يا از طريق روايت از يكى به ديگرى از طريق كلام و يا نوشته به ما مىرسد و يا از طريق آزمايش وبررسى بقاياى موجود از گذشته و استقرائات حقايق حتمى تاريخى از آنها.
البته نوع دوم، از طريق حواس حاصل نمىشود. بايد مشاهده كرد كه نوع اول مىتواند بوسيله پنج حسّ معمول و يا يك حسّ خاص كه به انسان داده شده، مانند تلهپاتى - البتّه اگر چنين حسّى موجود باشد - درك شود.
بايد توجه داشت كه تنها به نوع دوم، يعنى شيوه غيرحسّى، كه اصطلاح «العلم بالغيب» و يا «العلم بالغايب» اطلاق مىشود.
ب) در قرآن، به طور كاملاً خاصّ به اين نكته اشاره شده كه تنها خداوند است كه علم غيب را (يعنى آنچه كه پوشيده و پنهان است) در آسمان و زمين داراست. ۱
همچنين بايد دقت كرد كه پيامبران الاهى خدا را مخاطب قرار داده و به او
1.بقره (۲) / ۳۳؛ هود (۱۱) / ۱۲۳؛ نحل (۱۶) / ۷۷؛ كهف (۱۸) / ۲۶؛ فاطر (۳۵) / ۳۸