حضرتش صلواتاللَّه عليه تأكيد مىفرمايد كه بر اوهام حرام است كه او را محدود سازند. و اين تصريحى است شديد به اينكه توهّم تحديد، از محرّمات است.
امّا بشر در توحيدها و معارف خود، پس از اثبات علم حقّ - تعالى شأنه - معلومات را در مرتبهاى از ذات بارى، به وحدت علم و عالِم و معلوم، اثبات مىكند. و اين عين كثرت مورد توهّم است. پس از آن به اين عقيده ملتزم مىشوند كه او كثير است خارجاً در عين وحدت. و امام صلوات اللَّه عليه اين را در بشر مىبيند.
از اين رو، تصريح مىفرمايد كه خداوند، علم ذاتى دارد و عالِم است، آنگاه نفى كثرت را به تمام معانى آن، آشكارا بيان مىدارد.
آنگاه به روشنى توضيح مىدهد: «و كذلك قولك «عالم»، انّما نفيت بالكلمة الجهل و جعلت الجهل سواه»، اين كلام، نصّى است بر اينكه علم خداى تعالى، نفى جهل است نه اثبات معلومات در ذات او.
سپس مىفرمايد: «فاذا أفنى اللَّه الأشياء، أفنى الصور و الهجاء، و لاينقطع و لايزال من لم يزل عالماً». بدين سان، بر تصريح به «علم بلامعلومِ» الاهى، تأكيد مىكند كه علم خداوند، موكول به معلوم نيست، در هيچ وجه از وجوه آن، چنان كه بيان خواهد شد، ان شاء اللَّه تعالى.
پس اين روايت - چنان كه ديده مىشود - تصريحى است شديد و توضيحى اكيد، بر بطلان اين توهّم كه خداى تعالى بعد از مرتبه ذات غيب مطلق، مرتبه علم به اشياء را دارد، به عين علم به ذات اقدس خود - تعالى شأنه - كه به دليل انطواء كثرت در وحدت او پيش مىآيد.
طبق اين حديث، عقيده ياد شده عين توهّم كثرت در ذات الاهى است و عين تحديد در مرتبه استجلاء كه بشر عقيده دارد، چنان كه به نداى بلند، فرياد مىزنند،