خداى تعالى، عالِم است و عينِ علم، بدون معلوم. (علم بلا معلوم) است. ۱
6) همان باب، ح 6:
روشن است كه سخن گفتن، ناگزير بايد در مقياس عقل سائل باشد. از اين حديث برمىآيد كه مرجع اشكال بعضى از موالى - چنانكه پيشتر ياد شد - مبنى بود بر اين نكته كه غيريّت آفريدگان با آفريدگار، بديهى است و آنان پنداشته بودند كه علم، ناگزير از وجود معلوم است و معلوم، فعل خداى تعالى است. از اينرو گفتند: اگر معتقد شويم كه او مىداند كه او واحد است نه غير او، در اين صورت ناگزير است از پديد آوردن ديگران، كه اين خُلف است.
به اين دليل، به اين توهّم افتادند كه حقّ بعد از اينكه اشياء را آفريد، مىداند كه قبل از خلقت آنها واحد بود، در زمانى كه آن اشياء وجود نداشتند.
امّا امام عليه السلام بر علم خداوند تصريح فرمود، و به تفصيل با آنها وارد نشد، براى تنبيه بر اينكه خداى تعالى در كمال خود، با تفكّرها و استدلالهاى بشرى شناخته نمىشود، پس نصّ كلام امام، علم خداى تعالى است كه آن را معيّن نساخت و به چيزى اضافه نكرد، چنان كه آشكار است.
اينها بخشى از رواياتى است كه به علم ذاتىِ خداى تعالى برمىگردد. كسى كه بخواهد بر تمام روايات وارده در اين مقام آگاه شود، ناگزير بايد به كتابهاى اخبار، از كافى و بحار و ادعيه و صحيفهها رجوع كند.
سپاس خداى را، كه روشن شد تمام آيات و روايات مربوط به علم، تذكرى است به حقيقتى كه عقل و علم و معرفت فطرى، برهانِ آن هستند، يعنى: علوّ علم الاهى از كينونت شىء در آن و وحدت او در ذاتش؛ يا همراهى معلوم؛ يا توقّف آن بر وقوع شىء؛ يا محدود شدن؛ يا محصور شدن به يكى از دو نقيض يا به نظامى خاصّ.
عقل و علم و معرفت فطرى، همچنين برهاناند بر علوّ خداوند، از اينكه (كُنه
1.نسخه صدرزاده، ص ۲۱۴؛ نسخه تحقيق شده، ص ۶۷۵؛ ذيل حديث شماره ۱۱۸۰