پاره ‏اى از تعليقات آيت‏ اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى بر احاديث اصول كافى‏ - صفحه 36

خداى تعالى، عالِم است و عينِ علم، بدون معلوم. (علم بلا معلوم) است. ۱
6) همان باب، ح 6:
روشن است كه سخن گفتن، ناگزير بايد در مقياس عقل سائل باشد. از اين حديث برمى‏آيد كه مرجع اشكال بعضى از موالى - چنانكه پيش‏تر ياد شد - مبنى بود بر اين نكته كه غيريّت آفريدگان با آفريدگار، بديهى است و آنان پنداشته بودند كه علم، ناگزير از وجود معلوم است و معلوم، فعل خداى تعالى است. از اين‏رو گفتند: اگر معتقد شويم كه او مى‏داند كه او واحد است نه غير او، در اين صورت ناگزير است از پديد آوردن ديگران، كه اين خُلف است.
به اين دليل، به اين توهّم افتادند كه حقّ بعد از اينكه اشياء را آفريد، مى‏داند كه قبل از خلقت آنها واحد بود، در زمانى كه آن اشياء وجود نداشتند.
امّا امام عليه السلام بر علم خداوند تصريح فرمود، و به تفصيل با آنها وارد نشد، براى تنبيه بر اينكه خداى تعالى در كمال خود، با تفكّرها و استدلال‏هاى بشرى شناخته نمى‏شود، پس نصّ كلام امام، علم خداى تعالى است كه آن را معيّن نساخت و به چيزى اضافه نكرد، چنان كه آشكار است.
اينها بخشى از رواياتى است كه به علم ذاتىِ خداى تعالى برمى‏گردد. كسى كه بخواهد بر تمام روايات وارده در اين مقام آگاه شود، ناگزير بايد به كتابهاى اخبار، از كافى و بحار و ادعيه و صحيفه‏ها رجوع كند.
سپاس خداى را، كه روشن شد تمام آيات و روايات مربوط به علم، تذكرى است به حقيقتى كه عقل و علم و معرفت فطرى، برهانِ آن هستند، يعنى: علوّ علم الاهى از كينونت شى‏ء در آن و وحدت او در ذاتش؛ يا همراهى معلوم؛ يا توقّف آن بر وقوع شى‏ء؛ يا محدود شدن؛ يا محصور شدن به يكى از دو نقيض يا به نظامى خاصّ.
عقل و علم و معرفت فطرى، همچنين برهان‏اند بر علوّ خداوند، از اينكه (كُنه

1.نسخه صدرزاده، ص ۲۱۴؛ نسخه تحقيق شده، ص ۶۷۵؛ ذيل حديث شماره ۱۱۸۰

صفحه از 35