(دخان)، همان است كه در روايت اميرالمؤمنين عليه السلام گذشت كه دو فعل مضارع («تنزّل» در سوره قدر و «تفرّق» در سوره دخان) در فعليّت و استمرار، ظاهرند.
از اين روايت مباركه روشن مىشود كه ورود سائل به محضر حضرتش، به اذن آن جناب صلوات اللَّه عليه نبوده است، و او اهل معرفت بداء و فهم آن نبوده است، زيرا امام صلوات اللَّه عليه توضيح خود را تكرار مىكرده و با اين همه تكرار، سائل، معناى بداء را نفهميده است. پس امام تصريح مىكند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جمل را از جهت حكم خداى تعالى به ايقاع شىء مىداند، و اينكه حكم و قضاى خداى تعالى در شبهاى قدر نازل مىشود و امام، بعد از سؤال، تصريح مىكند كه مراد، آمدنِ حكم و امر، از خداى تعالى در شبهاى قدر است.
بعد از سؤال، امام عليه السلام تصريح مىكند كه «حكم» كه به ائمه عليهم السلام مىرسد، در علم آنها نيست. بعد از اين تصريح شديد حضرتش، سائل مىپرسد: «فما يحدث لهم فى ليالى القدر علم سوى ما علموا؟» در برابر اين پرسش، آن جناب صلوات اللَّه عليه پاسخ مىدهد كه امامان معصوم عليهم السلام به كتمان اين مطلب امر شدهاند. و اين حقّى است روشن، چرا كه از اوجب واجبات، عدم القاء حكمت است به كسى كه نمىفهمد.
توضيح اينكه تفسير سؤال باز مىگردد به «علم بلا معلومِ» الاهى.
و سائل، از كسانى است كه به علم، شناخته شده نيست و آن را نمىداند. بلكه خداى تعالى عالِم به آن است، زيرا او خود آن را آموخته است. پس القاى آن به كسى كه مىخواهد آن را به علم و فهم و عقل بشناسد، اضلال است، چه رسد به كسى كه صريح كلام را نمىفهمد، تا آنجا كه - بعد از تصريح به اينكه حكم در علم ائم نيست - باز هم مىپرسد: «فما يحدث لهم فى ليالى القدر علم سويما علموا؟» پدر و مادرم فداى آن امام همام باد، كه چه بزرگمنش و بردبار است!
آنگاه امام عليه السلام پس از اين براى چهارمين بار كه مورد پرسش قرار گرفت: «و ما