پاره ‏اى از تعليقات آيت‏ اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى بر احاديث اصول كافى‏ - صفحه 39

(دخان)، همان است كه در روايت اميرالمؤمنين عليه السلام گذشت كه دو فعل مضارع («تنزّل» در سوره قدر و «تفرّق» در سوره دخان) در فعليّت و استمرار، ظاهرند.
از اين روايت مباركه روشن مى‏شود كه ورود سائل به محضر حضرتش، به اذن آن جناب صلوات اللَّه عليه نبوده است، و او اهل معرفت بداء و فهم آن نبوده است، زيرا امام صلوات اللَّه عليه توضيح خود را تكرار مى‏كرده و با اين همه تكرار، سائل، معناى بداء را نفهميده است. پس امام تصريح مى‏كند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جمل را از جهت حكم خداى تعالى به ايقاع شى‏ء مى‏داند، و اينكه حكم و قضاى خداى تعالى در شب‏هاى قدر نازل مى‏شود و امام، بعد از سؤال، تصريح مى‏كند كه مراد، آمدنِ حكم و امر، از خداى تعالى در شب‏هاى قدر است.
بعد از سؤال، امام عليه السلام تصريح مى‏كند كه «حكم» كه به ائمه عليهم السلام مى‏رسد، در علم آنها نيست. بعد از اين تصريح شديد حضرتش، سائل مى‏پرسد: «فما يحدث لهم فى ليالى القدر علم سوى ما علموا؟» در برابر اين پرسش، آن جناب صلوات اللَّه عليه پاسخ مى‏دهد كه امامان معصوم عليهم السلام به كتمان اين مطلب امر شده‏اند. و اين حقّى است روشن، چرا كه از اوجب واجبات، عدم القاء حكمت است به كسى كه نمى‏فهمد.
توضيح اينكه تفسير سؤال باز مى‏گردد به «علم بلا معلومِ» الاهى.
و سائل، از كسانى است كه به علم، شناخته شده نيست و آن را نمى‏داند. بلكه خداى تعالى عالِم به آن است، زيرا او خود آن را آموخته است. پس القاى آن به كسى كه مى‏خواهد آن را به علم و فهم و عقل بشناسد، اضلال است، چه رسد به كسى كه صريح كلام را نمى‏فهمد، تا آنجا كه - بعد از تصريح به اينكه حكم در علم ائم نيست - باز هم مى‏پرسد: «فما يحدث لهم فى ليالى القدر علم سويما علموا؟» پدر و مادرم فداى آن امام همام باد، كه چه بزرگ‏منش و بردبار است!
آن‏گاه امام عليه السلام پس از اين براى چهارمين بار كه مورد پرسش قرار گرفت: «و ما

صفحه از 35