خلاصه اينكه بشر در معارف خود، به اختلاف شديد در مورد علم الاهى و مراد از قدرت و جاعليّت و جعل و خلقت خداى حكم افتادهاند، و نيز در اين مورد كه آيا خلقت خداى تعالى آغازى داشته است يا نه؟
بعد از تكامل و تحقيقات فراوان توسط فحول و اركان دانش بشرى، براهين بشرى اقامه كردند بر اينكه:
الف - علم خداى تعالى به نظام اَتَمّ، به عين علم او به ذات خويش است؛
ب - قدرت او فعليت تأثير اوست به دليل امتناع قوّه در ذات بارى؛
ج - چون تخلّف علّت تامّه از معلول آن ممتنع است، آفريدگان او از لوازم ذات اوست، و آن مخلوقات، ازلى و ابدى هستند - حتّى عالم اجسام - چرا كه وقتى مخلوقات، از لوازم ذات بارى باشند، بدء و ابداع در آنها ممكن نيست.
د - فعل، از ناحيه خداى تعالى، تغيير و امكان در ذات او را موجب مىشود. پس براهين اقامه كردند بر اينكه نظام، به طور وجوب واقع شده، بر يك شيوه و يك گونه.
ه - تغيير نظام كائن، از ممتنعات واضح است.
و - وقوع و تقدّم و تأخّر، در ظهور است نه در حدوث ذاتى و صدور.
بر اين اساس، براهين حكمى اقامه كردند بر امتناع معاد جسمانى كه پيامبران صلوات اللَّه عليهم اجمعين بدان بشارت و هشدار دادند.
امّا آنچه صاحب شريعت و قرآن مجيد آورده، با تمام اين موارد مخالفت دارد، به دليل آنچه بيان شد كه اساس آن بر براهين الاهى و شهادت حقّ تعالى شأنه است، و نيز علم و قدرت الاهى شناخته نمىشود مگر به خود خدا، بدين روى تذكّر مىدهد به مَثَل اعلى كه به وسيله آن، خداوند در علمش و قدرتش - در عين علوّ و قداست - شناخته مىشود. همچنين تذكّر مىدهد به حقّ تعالى شأنه در كمالاتش. بدين جهت تذكر مىدهد كه آفريدگان، ازلى نيستند، بلكه فقط ذات او