الْحَرَامَ، فَكَتَبَ الْقَلَمُ مُوَافَاةَ بَنِي آدَمَ فِي الرِّقِّ.
ثُمَّ قِيلَ لِلْحَجَرِ: افْتَحْ فَاكَ. قَالَ: فَفَتَحَهُ فَأَلْقَمَهُ الرِّقَّ. ثُمَّ قَالَ لِلْحَجَرِ: احْفَظْ وَ اشْهَدْ لِعِبَادِي بِالْمُوَافَاةِ فَهَبَطَ الْحَجَرُ مُطِيعاً لِلَّهِ.
يَا عُمَرُ، أَ وَ لَيْسَ إِذَا اسْتَلَمْتَ الْحَجَرَ قُلْتَ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاة... . 1
اگر قرآن خوانده بودى و تأويل آن را مىدانستى - همانطور كه ديگران مىدانند - مىفهميدى كه اين سنگ ضرر و نفع مىرساند. او دو چشم و دو لب و زبانى گويا و روان دارد و براى آنان كه به عهدشان وفا مىكنند شهادت به وفادارى مىدهد.
عمر گفت: اى اباالحسن اين مطلب را از قرآن برايم پيدا كن.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هنگامى كه فرزندان بنى آدم به ربوبيّت خداى تعالى و بندگى خودشان اقرار كردند، خداى تعالى با آنان عهد و پيمان بست كه بيت الحرام را حجّ كنند. آنگاه پوستى رقيقتر از آب خلق كرد و به قلم گفت: آمدن آنان را به بيت الحرام بنويس. قلم آن را در پوست نوشت. سپس به حجر الاسود گفت: دهانت را باز كن. او دهانش را باز كرد و خداى تعالى پوست را در دهان او نهاد و به او فرمود: اين را حفظ كن و آمدن بندگانم را گواه باش.
پس حجر الاسود به امر خداى تعالى فرود آمد.
اى عمر، مگر هنگام استلام حجر الاسود نمىگويى: امانتم را ادا كردم و پيمانم را وفا كردم تا آمدنم را گواهى دهى... .
در اين حديث هم تأكيد شده است كه انسانها در عالم ذرّ، اضافه بر امضاى پيمان ربوبيّت خداوند و عبوديّت خويش با خداى تعالى، پيمان حج كردن را نيز امضا كردهاند. خداى تعالى اين پيمان را در دهان حجر الاسود قرار داده است. او هم از آنچه در آنجا اتفاق افتاده، به خوبى، آگاهى دارد و براى بندگانى كه در مقابل او قرار مىگيرند و از او مىخواهند گواهِ وفادارىِ آنها بر پيمان الاهى باشد، شهادت و گواهى مىدهد.