گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب « مكتب در فرآيند تكامل » - صفحه 111

داد چنين نيست كه افرادى كه به عنوان وكيل معرفى مى‏شدند، صرفاً امين مالى بوده‏اند؛ بلكه جايگاه علمى هم داشتند و ائمّه آنها را از لحاظ علمى توثيق مى‏كردند.
پس از اينكه امام كاظم عليه السلام به زندان رفتند، اختلافاتى بين وكلا ايجاد شد كه به ماجراى وقف معروف شده است. روايات بسيارى نقل شده است كه سران واقفه انگيزه مالى داشتند و چون مقادير زيادى مال در دست آنها جمع شده بود و حاضر نبودند كه آن را به امام رضا عليه السلام بر گردانند، قائل به زنده بودن امام كاظم عليه السلام و غيبت ايشان شدند. خود مؤلّف نيز اين جريان را در فصل سوم نقل و صحّت آن را تأييد مى‏كند.
يكى از شبهات واقفه كه ظاهراً زياد بر آن تبليغ مى‏كردند - اين بود كه امام رضا عليه السلام در زمانى كه به امامت رسيدند - هنوز فرزند پسر نداشتند و واقفه با استناد به اين موضوع، چنين تبليغ مى‏كردند كه ايشان امام بر حق نيست. امّا پس از تولّد امام جواد عليه السلام بسيارى از كسانى كه به واقفه پيوسته بودند، برگشتند و تقريباً در ميان شيعه منزوى شدند. متن دو روايت زير به خوبى اين جريان تاريخى را نشان مى‏دهد:
كافى، ج 1، ص 320: عن الحسين‏بن بشّار قال: كتب ابن قياما إلى أبي‏الحسن عليه السلام كتاباً يقول فيه: كيف تكون إماما وليس لك ولد؟ فأجابه أبوالحسن الرضا عليه السلام شبه المغضب: و ما علّمك أنّه لا يكون لي ولد واللَّه لا تمضي الأيام واللّيالي حتّى يرزقني اللَّه ولداً ذكراً يفرق به بين الحقّ والباطل. ابن قياما الواسطى يكى از سران واقفه بوده است. تعبير امام جالب است كه خداوند فرزندى به من عطا خواهد كرد كه بوسيله او بين حق و باطل جدايى خواهد اندخت.
يا روايت كافى، ج 1، ص 321: عن أبي يحيى الصنعانيّ قال: كنت عند أبي‏الحسن الرضا عليه السلام فجي‏ء بابنه أبي‏جعفر عليه السلام و هو صغير، فقال: هذا المولود الذي لم يولد مولود

صفحه از 112