حواشى شيخ بهاءالدين عاملى و شيخ ابراهيم حرفوشى بر اصول كافى، شش باب از كتاب التوحيد - صفحه 136

وجود داشت. ما آن را نيز در پايان حواشى شيخ بهايى آورديم. البتّه ممكن است اين حاشيه از شيخ بهايى نباشد، بلكه از شيخ عبدالصمد برادر شيخ باشد؛ چرا كه از وى نيز در همين مجموعه با تعبير «سلّمه اللَّه» نقل مى‏كند. اين حواشى بر شانزده حديث و يكجا هم بر كلام مرحوم كلينى است.
به نظر مى‏رسد، ساير حواشى برگهاى 24 تا 26 از خود حرفوشى باشد كه حاشيه بر باب الإرادة بوده، و ما آن را در انجام حاشيه شيخ بهايى آورديم كه حاشيه بر چهار حديث و يكبار هم بر كلام مرحوم كلينى است.

1-4) نكاتى از حاشيه‏

اين حاشيه دارى فوايدى است كه توجّه دادن به آن لازم است. اين موارد كه فلسفى است همواره مورد نزاع دو طرف بوده است. البتّه در حاشيه نيز نكات ديگرى وجود دارد كه در اينجا مجالى براى پرداختن آنها نيست و خوانندگان مى‏توانند به متن مراجعه كنند.
1. ردّ أصالة الوجود
نزاع اصالة الماهيّه و اصالة الوجود از ديرباز، ميان فلاسفه جريان داشته است تا اينكه از زمان ملّاصدرا - كه قائل به اصالة الوجود شد - اين نظريّه به عنوان نظريّه غالب پذيرفته شد؛ هر چند عدّه‏اى به اصالة الماهيّه قائل بوده و هستند.
شيخ بهايى نيز به اصالة الماهيّه قائل است. وى در شرح حديثى مى‏نويسد:
«لا يخفى أنّ قوله عليه السلام: «أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً» [ و] «حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً» مؤيّداً لمذهب القائلين بجعل البسيط؛ أي جعل نفس الكيف و خلقه لا أنّه جعل الكيف كيفاً لأنّ المهيّات غير محقّق له بالجعل المركّب لا أنّه جعل الأمرين موجوداً؛ لأنّ الوجود أمر اعتباريّ لا يتعلّق الجعل به كما حقّق في موضعه أو باتّصافه بل الجعل يتعلّق بالمهيّة بحيث يصحّ انتزاع الوجود

صفحه از 148