شش نكته درباره قرآن - صفحه 20

مى‏شد؛ به گونه‏اى كه زمان نزول وحى بر پيامبر، كمر ناقه يا اسبى را كه پيامبر بر آن نشسته بود - خم مى‏كرد. (3: ج 2، ص 369) ثقل جسمى پيامبر، ثقلى است از سايه قرآن كه بر وعاء وجود پيغمبر نازل شد.
براى درك عظمت قرآن، بايد به آن دل بدهيم و با چشم دلدادگى به آن بنگريم. وقتى جلوه عظمت خدا به كوه رسيد، كوه مندكّ شد و حضرت موسى عليه السلام به صعقه افتاد. قرآن بايد بر دلهاى ما نازل شود تا اثر آن را ببينيم. ما قرآن را بر مى‏گردانيم. دل ما سنگ است و سنگ، آب را بر مى‏گرداند. لذا در سنگ، گياه نمى‏رويد؛ چون آب را به خود نمى‏گيرد. امّا دل بايد خاك شود و نرم شود تا فيض را از آن سو، به خود بگيرد و گياه را بروياند. ما غالباً در برابر قرآن، خشيّت نداريم؛ خصوصاً بعضى از ما گوينده‏ها كه به دليل تكرار در بيان مطالب، حقايق برايمان بى‏روح و بى‏مغز شده‏اند. خدا نكند كه مثل حفّارها (گوركنها) و غسّالها شويم كه ديدن ميّت و مشاهده قبر، در ما اثرى نگذارد. گاهى تكرار در گفتن روايات، با منِ گوينده چنان مى‏كند كه مثل گرده‏اى مى‏شوم كه پيه برداشته باشد؛ يعنى اين همه آيات و روايات را مى‏خوانم، امّا با قلبى كه سنگ شده و آيات الاهى تكانش نمى‏دهد.
اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اهل تقوا مى‏فرمايد كه در نيمه‏هاى شب، قرآن مى‏خوانند؛ درونِ خود را با قرآن، به حُزن مى‏كشانند و دواى درد خود را از آن مى‏جويند. وقتى به آيه‏اى برسند كه در آن تشويق به اجر و ثواب باشد، از درون، به آن دل مى‏بندند و آن را پيش چشم خود مى‏بينند. همان سان كه وقتى به آيه عذاب مى‏رسند، گوشِ دل بر آن مى‏گشايند و خروش دوزخ را به گوش جان، مى‏شنوند و آن را به چشمِ دل مى‏بينند. (نهج البلاغه، خطبه 184)
وقتى اميرالمؤمنين اين عبارات را بيان فرمود، همام بيهوش شد و جان داد. حضرتش فرمود: من از همين حالت واهمه داشتم. موعظه رسا با اهل آن چنين مى‏كند.

صفحه از 28