ابنمسعود را از قرائت «عتى حين» و استدلال، اينكه قرآن بر لغت قريش نازل شده، چه كار بايد كرد؟ همچنين اين تفسير با روايت مخاصمه و منازعه عمر با هشام بن حكيم در مورد قرائت (با اينكه هر دو از قريش بودند) سازش ندارد و اصلاً اگر تفسير مزبور بر لغات و لهجههاى عرب تكيه دارد، بنابراين بايد قرائت قرآن به هفت لغت و لهجه، جائز و صحيح باشد؛ در حالىكه اين امر بر خلاف سيره تمام مسلمين است.
اگر مقصود، جواز تبديل كلمات به مترادفشان است، در اين صورت، اعجاز قرآن و فصاحت و بلاغت آن زير سؤال مىرود و باز اين سؤال مطرح مىشود كه آيا بر اين اساس، قرآن از تحريف مصون خواهد ماند؟
آيت اللَّه خويى در بحثى پيرامون همين وجه از حديث سبعة احرف، مىفرمايد:
اگر مراد از اين وجه، اين است كه پيامبر جايز دانستهاند كه كلمات قرآن موجود با كلمات هممعناى خود، جا به جا شوند، اين احتمال موجب هدم اساس قرآن مىشود. قرآنى كه معجزه جاويد و حجّت بر همه مردم است، هيچ عاقلى شكّ نمىكند كه اين كار موجب از بين رفتن قرآن و عدم اعتنا به شئون آن است و آيا هيچ عاقلى توهّم مىكند كه پيامبر اجازه بدهد كه قارى سوره «يس» را چنين بخواند: يس، الذكر الحكيم، انك لمن الانبياء، على طريق سويّ. (همان، ص ۱۸۱)
سؤال ديگر اينكه، اگر مقصود از سبعة احرف اجازه بر تبديل كلمات بود، چطور خداوند در قرآن مىگويد: (قل ما يكون لي أنْ أبدّله منْ تِلقاءِ نَفسي إنْ أتّبعُ إلّا مايوحى إليّ (يونس (۱۰) / ۱۵)
اگر مقصود از سبعة احرف، هفت نوع اختلاف باشد - كه قبلاً ياد شد - در جواب بايد گفت: اينگونه تفسير در معناى حروف هفتگانه، هيچگونه دليل و گواهى ندارد؛ به خصوص اينكه افراد مورد خطاب در روايات حروف هفتگانه، اصلاً از اينگونه اختلافات اطّلاعى نداشتند.