تشخيص درستى و نادرستى آن ممكن نيست. بنابراين، سلوك در اين راه و علم ناميدن جزم و يقين در امور مهمّه، عين گمراهى آشكار است. همچنين تذكّر قرآن به علوّ و قدس خداى تعالى نيز - از آن جهت كه عقل، آيهاى براى اين علوّ و قدس است - حجّتى الاهى است كه بطلان شهود عرفانى را نشان مىدهد. هر عاقلى نور عقل را به خود عقل مىشناسد و مىداند كه ذات عقل، نور و كاشف بودن است؛ لذا حركت عقل به سمت فعل قبيح - كه قبحش به عقل آشكار مىشود - ممتنع است.۱ پس نسبت فعل قبيح به خداى تعالى به طريق اولى، ممتنع خواهد بود. اين نكته حجّتى الاهى است بر بطلان تصوّف [ كه با قول به وحدت وجود و نسبت افعال قبيح به خدا، مروّج اباحىگرى است].
ميرزاى اصفهانى در جاى ديگر مىفرمايد:
پس خداى بلند مرتبه، هنگامى كه به ذاتش در كلام خود تجلّى مىكند، تاريكى علوم و معارف بشر را آشكار مىسازد؛ زيرا حكمت و هدايت بشر به سوى خدا، چيزى جز [ برهان] با مقدّمات يقينى يا مكاشفات نيست؛[ مكاشفاتى] كه براى تشخيص شيطانى و رحمانى بودن، بايد به اين مقدّمات عرضه شوند... و عرفان صوفيّه عبارت است از اعتقاد به وحدت حقيقى خالق و مخلوق؛ بنابراين خبيثترين گمراهى و پليدترين جهالت است.
بر اين اساس، معارف بشرى حاصل افكار و اوهام فرسوده و كهنهاى است كه جز به تاريكى و گمراهى نمىانجامد. در مقابل، معارف قرآن، حكمت و هدايتى است كه هرگز كهنه و فرسوده نمىشود.
5-2-3) حديث بودن قرآن در معرفت خدا
راهى كه قرآن براى معرفت خدا بيان مىكند، بر خلاف تمام راههاى ارائه شده توسّط بزرگان دانش بشرى است. چنانكه پيشتر بيان شد، منتهاى تلاش بشر، جز
1.دقّت شود: حركت عقل به سمت چنان فعل قبيحى ممتنع است نه حركت عاقل. عاقل، تنها زمانى از آن فعل قبيح امتناع مىكند كه به حكم عقل، گردن نهد وگر نه مرتكب آن مىشود.