مىكند. آنگاه ميان حاضران، در ردّ يا تأييد گفته عمر، ستيزه درگرفت. پيامبر كه چنين ديد، فرمود: در محضر من، ستيزهجويى و درگيرى، سزا و روا نيست؛ از نزد من برخيزيد و بيرون شويد. ابنعبّاس مىگفت: به راستى كه مصيبت، بلكه تمامى مصيبتهاى امّت، از آنجا آغازشد كه نگذاشتند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آن مكتوب را بنگارد. (8: ج 1، ص 37، ج 5، ص 137 - 138؛ 1: ج 1، ص 325 و 355)
شگفتا كه درست چهار روز بعد، در سقيفه بنىساعده، عمر براى انصراف مردم از بيعت با رهبران انصار و دعوت ايشان بهبيعت با ابوبكر، برخلاف ادّعاى پيشين خود، كتاب خدا را كافى و كارآمد نديد و ناگزير، به روايت مشهور نبوى: «الوُلاة من قريش» استناد كرد.(41: ج 5، ص 596، نقل از سيره ابن اسحاق)
عجيبتر اينكه، هنوز يك هفته نشدهبود كه خليفه پيشنهادى او ابوبكر، براى مصادره ميراث بانوى بانوان، يعنى «فدك»، به جاى اكتفا به قرآن، ناچار شد اين حديث را به پيامبر اكرم نسبت دهد كه: « نحن معاشر الأنبياء لا نورِث، ما تركناه صدقة.» (22: ج 10، ص 17، نقل از: البداية و النهاية، ابن كثير، ج 2، ص 154، ج 4، ص 203؛ نيز: 26: ج 2، ص 442)۱
جالبتر از همه اينكه، چون ابوبكر در بستر مرگ افتاد، عثمان را خواست تا مكتوبى بهمنظور تعيين جانشين خود بنويسد؛ امّا در اينجا، نه خود او، نه عثمان، و نه هيچ يك از كسانى كه در منع پيامبر از وصيّتنگاشتن با عمر همآواز بودند هرگز به فكرشان نرسيد كه آنچه درباره پيامبرِ مصون از خطا و معصوم، گفتهبودند در مورد ابوبكرِ جايزالخطاى غيرمعصوم بهياد آورده، بر زبان رانند. نوشتهاند: حال ابوبكر آنچنان خراب بود كه پيش از گفتن نام جانشينش، از هوش رفت. عثمان از پيش خود، نام عمر را نگاشت و پس از دقايقى كه ابوبكر به هوش آمد، از او تأييد گرفت!! (4: ج 1، ص 24 - 25؛ 41: ج 5، ص 676 - 680) بهقول ادباء: «باؤُكَ يَجُرُّ! و باءيُ لَميَجُرّ!؟»
1.در مورد اين سخن، بنگريد به ترجمه فارسى رساله شيخ مفيد كه متن كامل آن در فصلنامه سفينه، شماره سوم آمده است. (ويراستار)