نگاهى به زندگى پربار استاد دكتر حسين على محفوظ - صفحه 179

اين اجازات در شهرهاى مختلف بود، ازجمله: نجف، كاظمين، سامرا، صور (لبنان)، طنجه، فاس (مغرب)، تهران، قم، زنجان، بغداد، دمشق، اصفهان، سمنان، سبزوار، پطرزبورگ، مدينه، بعلبك، بصره، موصل، عليگره، إربيل (عراق)، لندن، صنعاء (يمن)، تلمسان (الجزاير)، بعقوبة (عراق)، هرمل (لبنان).
دكتر محفوظ، چه در خاطرات شفاهى خود و چه در نوشته‏هاى كتبى، همواره تواضع خود را نسبت به علما و مراجع تقليد شيعه نشان مى‏داد و استجازه آنها از خود را، نشانه تواضع آنها مى‏دانست. ازجمله در جايى مى‏نويسد: «مرجع اكبر اقدم سيد ابوالقاسم خويى (قدّس اللَّه سرّه) از من خواست كه به او اجازه روايت دهم، در زمانى كه به زيارتش مشرّف شدم، در حالى كه من سى سال داشتم و او پيرمردى سالخورده بود. اين نهاية تواضع و آخرين حدّ خفض جناح بود، كه در علوم حديث، «رواية الأكابر عن الأصاغر» نام دارد. من به راستى حيا كردم، سكوت بر من غالب شد، در برابر هيبت چنان بزرگى...».
دكتر محفوظ در ارجوزه‏اى كوتاه، از همين مجلس چنين ياد مى‏كند:

قال: «أجزنى أنت» ينهلّ سنامشعشعا، لمّا استجزته انا
قال: أجزنى، فسكتّ ادباًو هيبة و خجلاً و رهبا
أكاد من فرط الحيا أذوب‏و القلب قد قطّعه الوجيب‏
و مالمثلى أن يجيز مثله‏و كلّ و بل لايجارى طلّه‏
لكنّه تواضع الكباراذا حنوا فضلاً على الصغار
و هو تواضع الأعزّ الأجلل‏مايخفض الجناح إلّا أمثل‏
و انّها رواية الأكابرإذا روى الشيخ عن الأصاغر
و ذاك حقّاً شرف عظيم‏أرفع لا تناله النجوم‏
قد خصّنى بلطفه إحساناًو من يضاهئ الحيا تهتانا
در اينجا نام جمعى از مشايخ روايتى او - در رتبه‏هاى مختلف: اكابر، اصاغر، اقران - به ترتيب سال، از 1364 تا 1422 قمرى ياد مى‏شود. درباره برخى از اين

صفحه از 190