انسان در عالم ذرّ آراء و اقوال دانشمندان قرن 15 - صفحه 93

1-5- علامه طباطبايى پس از نقل سخنان برخى از مخالفان عالم ذرّ، در نهايت نظريه خود را ابراز مى‏كند. به عقيده ايشان، عالم ذرّ، غير از عالم دنيا است، پس خطاب در آن، از باب زبان حال نيست، بلكه لفظ «إذ» در صدر آيه دلالت دارد كه اين حقيقت در زمان ماضى بوده است و ممكن است «گذشته» به معناى تقدّم رتبى باشد نه تقدّم زمانى. او مجدّداً سخن پيشين خود را تكرار مى‏كند و مى‏گويد:
محال است كه روح انسان، ابتدا با تعلق به بدن ذرّى شخصيتى پيدا كند و سپس از آن جدا گردد، در صلب‏ها قرار گيرد و سير طبيعى خود را طى كند. آيه نيز دلالتى بر اين امر ندارد.
وى جهت اثبات مدعاى خود چنين استدلال مى‏كند:
لكن الّذي أحال هذا المعنى، هو استلزامه وجود الإنسان بما له من الشخصيّة الدنيويّة مرّتين في الدنيا، واحدة بعد أخرى، المستلزم لكون الشي‏ء غير نفسه بتعدّد شخصيّته. فهو الأصل الّذي تنتهي إليه جميع المشكلات السابقة. ۱
اين مطلب، محال است، بدان جهت كه موجب مى‏شود انسان در دنيا دو شخصيّت داشته باشد، يكى پس از ديگرى. و معلوم است با تعدّد شخصيّت، شخصيّت به معناى واقعى كلمه از بين مى‏رود. پس اشكال اصلى بر قول اوّل همين است و ديگر اشكالات كه پيشتر گفته شد، به اين اشكال باز مى‏گردد.
اين در حالى است كه به اعتقاد وى، شخصيّت انسان به روح است نه به بدن. و روشن است كه از نظر مُثبتين عالم ذرّ و با توجّه به آيه و روايات مربوط به آن، نه روحِ تعلّق گرفته به بدن ذرّى در دنيا عوض شده و نه بدن ذرّى، بلكه با قرار گرفتن در فضا و شرايط جديد، امورى به آن بدن ضميمه شده است. به عبارت ديگر، اساس و هسته اصلىِ بدن دنيوى، همان بدن ذرّى است كه در دنيا با تغذيه و استفاده از موادّ دنيايى رشد و نموّ مى‏كند. بنابراين آنچه كه وى در اينجا مطرح كرده، نمى‏تواند

1.همان: ص ۳۱۹

صفحه از 109