ثانياً از نظر آيات قرآن و روايات، نه تنها تجرّد روح قطعى نيست، بلكه ظواهر آيات و روايات بر خلاف آن دلالت دارند.
ثالثاً براساس روايات متواتر، خلقت ارواح پيش از ابدان است.
رابعاً از نظر ادلّه عقلى نيز، دليل قاطعى نه بر تجرّد روح اقامه شده و نه بر جسمانيّة الحدوث بودن آن. پس اين مدّعا كه انسانيّت انسان به روح مجرّد اوست، قابل اثبات نخواهد بود.
1-4- ايشان قائل است كه بنابر دليل قطعى، علوم تصديقى، بديهى و نظرى - از جمله تصديق به ربوبيّت خداوند متعال - بعد از حصول تصوّرات، حاصل مىشوند؛ و تصوّر، نياز به حواسّ ظاهرى و باطنى دارد و آن هم نيازمند تركيب مادّى دنيوى است. به عبارت ديگر، بدون وجود حواسّ باطنى و ظاهرى، هيچ معرفتى براى انسان حاصل نمىشود. ۱
روشن است كه معرفت به خداى تعالى از طريق حواسّ ظاهرى و باطنى حاصل نمىگردد و خداى واقعى هرگز صيد قواى ادراكى انسان نمىشود. معرفتى كه محصول حواسّ ظاهرى يا باطنى انسان باشد، معرفت خداى واقعى نيست، بلكه خدايى در حدّ ادراك انسان است. حتى معرفت عقل، علم، نبوّت و امثال اين امور نيز، با حواسّ باطنى و ظاهرى حاصل نمىآيد و هيچ يك از آنها به حواسّ ظاهرى و باطنى انسان درك نمىشوند. آنچه به حواس انسان درك مىشود، سنخيّتى با آنها ندارد.
و اگر سنخيتى هم داشته باشد، اثبات آن كه از طريق حواسّ پديد نمىآيد معرفت نخواهد بود.
ايشان اشكالات ديگرى نيز در مورد وجود عالم ذرّ - به معنايى كه گفته شده - مطرح مىكند كه همه آنها مانند دو اشكال نقل شده، استبعاداتى بيش نيستند و دليل عقلى محكم و روشنى ندارند.