روشن نيست كه مراد از عالم ملكوت در عبارت فوق، عالم عقول است يا عالم مثال. امّا از بيان استاد مطهرى استفاده مىشود كه مراد از ملكوت، همان عالم مثال است. پس همه موجودات مادّى اين دنيا، به صورت مثالى در عالم ملكوت موجودند و آن موجودات، نسبت به موجودات عالم طبيعت و ماده دنيوى، عليّت و سببيّت دارند. امّا چگونه مىتوان عليّتِ وجود مثالى موجودات را نسبت به وجود آنها در اين دنيا اثبات كرد؟ و اگر صور مجرّده موجودات، به معناى پديد آمدن وجود تفصيلى باشد، پس چگونه ممكن است كه اين موجودات، باز هم وجودى جمعى داشته باشند؟ مگر اينكه مراد از صور، صور نوعى باشد كه تعبير ديگرى از مُثُل افلاطونى است و ملاصدرا در تفسير آيه ذرّ، آن را مطرح كرده است.
ايشان تصريح مىكند كه موجودات در عالم عقول، به شهود نفوس خود، خداى تعالى را شهود مىكنند، يعنى اينكه معرفت خداى تعالى، نه با استدلال بلكه به علم حضورى حاصل مىشود. به عبارت ديگر، فرد با مشاهده جهت الهىِ وجود خويش، خدا را به علم حضورى مىيابد.
بديهى است كه جهت الاهى شخصى، فعلِ خداوند است و فعلِ خدا غير از خود خداست؛ پس چگونه مىتوان مشاهده فعل خدا را علم حضورى به خود خدا قلمداد كرد؟
1-9- ايشان معتقد است كه در عالم ملكوت، شرك و كفر و عصيان وجود ندارد، در حالى كه بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام خداوند متعال عالم ذرّ را پديد آورد تا انسانها را به معرفت خويش، نبوّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ولايت اوصياءش عليهم السلام توجه دهد و او را با اين امور آشنا سازد. خداوند پس از اعطاى معرفت به انسانهاى ذرّى، از آنها بر اين امر اقرار و اعتراف گرفته و بر پايدارى بر آن، عهد و پيمان بسته است. در برخى از روايات نيز تصريح شده است كه در عالم ذرّ، شرك، كفر و عصيان پديد آمد. همچنين روشن است كه تكليف به اقرار و اعتراف، با اختيار معنا مىيابد و