* ص 610 - همان باب، ح 19، ذيل «كتب يحيىبن عبداللَّهبن الحسن»:
يحيىبن عبداللَّهبن الحسن (فوت: 800/184) برادر محمد الحسنى بود. او در قيام برادرش و سپس در قيام حسين، شهيد فخّ نقش داشت سپس به طبرستان و ديلم رفت و در سال 791/175 در آنجا قيام كرد. در آغاز پيروان (ياران) بسيارى داشت، امّا به تدريج وى را ترك كردند. در نهايت، او ناچار شد از خليفه هارون الرشيد براى خودش و 70 نفر از پيروان اصلىاش درخواست اماننامه كند.
شاهدان بسيارى وجود دارند كه شاهد امان دادن هارون به او بودهاند، امّا در نهايت برخلاف نظرات قانونى معتبر در مورد اين امان دادن و حتّى (تأييد) رييس محكمه، هارون اماننامه را پاره كرد و او را كشت. ۱
* ص 612 - همان حديث، ذيل «ما العترف فى بدنك و ما الصهلج فى الانسان»:
اين دو كلمه (عترف و صهلج) هيچ معنايى ندارند. به نظر مىرسد كه اين دو كلمه، رمزى بين امام عليه السلام و يحيى بوده است.