گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل - صفحه 142

مى‏بينيم كه برخلاف ادّعاى مؤلّف، كسى نگران نبوده كه غيبت ايشان بيش از شش سال طول كشيده است. دليل آن هم مشخص است، چرا كه طول غيبت ايشان كاملاً بدائى است، چنان كه علّامه مجلسى در شرح خود بر اصول كافى ذيل همين روايت به اين مطلب اشاره مى كنند. كسى هم نگران وجود اين روايت نبوده كه بخواهد آن را حذف كند. اتفاقا نقل اين روايت توسّط محدّثان - حتّى سالها بعد از وقوع غيبت - نشان‏دهنده امانتدارى آنان است، چرا كه اگر قرار بود در متن روايت دست ببرند، اين روايت بدين سان، از سه طريق مختلف امروز به دست ما نمى رسيد.
مؤلّف در همين صفحه ادعا مى كند كه آرام آرام شيعيان با طولانى تر شدن زمان غيبت، روايات مربوط به آن را جدّى‏تر مى‏گرفتند. ايشان اصرار دارد كه روايات مربوط به غيبت توسط فرقه واقفه نقل و تكثير مى شد، تا عليه اماميه به كار گرفته شود. براساس اين ادّعا، شيعيان ابتدا باور به غيبت امام نداشته و آن را مفهومى ساخته واقفه مى‏دانستند، امّا پس از وقوع غيبت، تازه به اهمّيّت اين روايات پى برده و به جمع‏آورى آن پرداختند.
اوّلاً اگر به روايات واقفه مراجعه كنيم و استدلالات آنها را بررسى نماييم، هيچ جا نمى‏بينيم كه استناد آنها به رواياتى باشد كه مربوط به غيبت امام زمان است. براى مثال شيخ طوسى نزديك به 35 روايت از واقفه را نقل كرده و آنها را ردّ مى‏كند. با بررسى اين روايات، مى‏بينيم كه تقريباً موضوع تمام آنها، قائم بودن امام موسى كاظم عليه السلام است. واقفه با استناد به اين روايات، استدلال مى‏كردند كه امام موسى‏بن جعفر عليه السلام نمرده و زنده است. به عبارت ديگر، بحث بر سر وقوع غيبت و امكان آن نبوده، بلكه بر سر اين بوده كه قائم آل محمّد چه كسى است. هيچ جا نديده‏ايم كه محدّثان اماميّه، روايات واقفه را كه مربوط به غيبت است، تضعيف نمايند.

صفحه از 140