يزيدبن معاويه۱ در زمان وليدبن عُقْبه، در مسجد بود و در ميان جمعى كه حذيفه نيز حضور داشت، يكى از افراد حكومت، بانگ برداشت: «آنان كه طرفدار قرائت ابوموسى هستند به نزديك بابالكنده بروند. پيروان قرائت عبداللَّه [ بن مسعود] به گوشهاى بروند كه به خانه او نزديكتر است.» قرائت آنها از آيه 196 سوره بقره با هم هماهنگ نبود. يك گروه مىخواندند: (أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ). گروه ديگر تلاوت مىكردند. (أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلْكَعْبَةِ). حذيفه سخت برآشفت و با چشمانى برافروخته، برخاست و با وجودى كه در مسجد بود پيراهنش را به دور كمر انداخت. اين حادثه در زمان خلافت عثمان روى داد. حذيفه فرياد زد: «آيا كسى به حضور اميرمؤمنان مىرود يا اين كه خودم بروم؟» اين همان چيزى است كه در اديان پيشين اتفاق افتاده است. سپس آرام شد، بر زمين نشت و گفت:
خداوند حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله را فرستاد و او با پيشقراولان، به جنگ شكستخوردگان رفت تا اين كه خداوند دينش را پيروز گردانيد. خداوند پيامبر خود و اسلام را برترى بخشيد و پس از او [ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله] ابوبكر را براى خلافت تا زمانى كه مىخواست، برگزيد و موجب گرديد تا او و اسلام به سرعت گامهايى بردارند. سپس عمر را برگزيد و او در مركز اسلام بر [ تخت خلافت] جلوس كرد. اسلام به سرعت گسترش يافت. سپس خداوند عثمان را برگزيد. سوگند به خداوند! اسلام هنوز در حال گسترش است بهگونهاى كه بهزودى، شما جانشين اديان ديگر خواهيد شد ۲.
نتيجهاى كه اين روايات ما را به استنباط آن مىخوانند، آن است كه از فرقهفرقهشدن اسلام به گروههاى درگير با يكديگر، بهخاطر اختلاف در قرائت
1.يزيدبن معاويه نخعى كوفى عابد از اشراف و چابكسواران نامى عرب در صدر اسلام بود. وى از طرفداران عبداللَّهبن مسعود بهشمار مىرود. يزيد بن معاويه در جنگ بلنجر شركت كرده و با سپاه ترك و خزر جنگ شديدى نمود. سنگى از باروى بلنجر بر سر او خورد و او را به سال ۳۲ هجرى از پاى درآورد. (زركلى، الأعلام، ج۸، ص۱۸۸ - ۱۸۹؛ ابن حجر عسقلانى، تهذيبالتهذيب، ج ۱۱، ص۳۱۳).
2.ابن ابىداود، كتابالمصاحف، ص۱۱