در ظاهر به قرآن و امور مذهبى اهميّت مىدادند و چرا افرادى كه با خلافت ابوبكر و عمر مخالف بودند، بر آن دو اين اعتراض و انتقاد را نكردند كه چرا قرآن را تحريف كردهاند. همچنين چرا حضرت على عليه السلام در خطبه شقشقيه معروفش و ديگر سخنانش كه بر كسانى كه در خلافت بر او پيشى گرفتند اعتراض كرده، هيچ سخنى از مسأله تحريف قرآن به ميان نياورده است؟ اگر كسى ادّعا كند، مسلمانان به تحريف قرآن به دست ابوبكر و عمر در همان زمان اعتراض كردهاند ولى اين اعتراض براى ما نقل نشده است، بطلان چنين ادّعايى واضح و آشكار است؛ زيرا حوادث كماهميّتتر از اين براى ما نقل شده است. انگيزه نقل چنين حوادثى بسيار است، پس اگر اعتراضات مسلمانان نقل نشده، خود دليل عدم وقوع تحريف قرآن از سوى ابوبكر و عمر است.
دو. حضرت على عليه السلام و همسرش حضرت فاطمه عليها السلام و جمعى از پيروان على عليه السلام با ابوبكر و عمر در موضوع خلافت به مقام معارضه درآمدند و با احاديثى كه از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله شنيده بودند، استدلال و بر آنان اتمام حجّت كردند؛ از مهاجران و انصارى كه درباره خلافت حضرت على عليه السلام و جايگاه علمى آن حضرت سخنى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيده بودند، گواه و شاهد مىآوردند و با حديث غدير و مانند آن احتجاج مىنمودند. بنا به نقل شيخ طبرسى در كتاب احتجاج، دوازده تن از صحابه در مسأله خلافت با ابوبكر احتجاج كردند و احاديث و نصوص مربوط به خلافت و امامت على عليه السلام را به وى تذكّر دادند. اگر در قرآن مجيد تحريفى صورت گرفته و يكى از آيات مربوط به امامت به دست ابوبكر و عمر حذف شده بود، استدلال و احتجاج با آن در مقام اتمام حجّت و اثبات حق سزاوارتر و مهمّتر از ديگر استدلالهايى بود كه على عليه السلام بر حقّانيّت امامت و جانشينى خود بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با آن استدلال مىكرد و تمام مسلمانان را در اينباره شاهد مىگرفت. بنابراين، نبودن چنين استدلالى از روز اوّل تا دوران خلافت على عليه السلام دليل روشنى است بر عدم تحريف قرآن. ۱؛ افزون بر اين، اگر قرآن از ذكر اهلبيت و فضائل ايشان و يادكرد
1.خويى، البيان، ص۲۳۶ - ۲۳۷