از او مىخواستم بيفزايد و او اضافه مىكرد تا به هفت حرف رسيد.» ۱؛
2. ابىّ مىگويد: «من در مسجد بودم. مردى وارد مسجد شد و به نماز ايستاد و نماز را به قرائتى خواند كه من آن قرائت را نپسنديدم، سپس مرد ديگرى وارد گرديد و به قرائتى كه غير از قرائت اولى بود نماز را بهجاى آورد. پس هر سه با هم به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد شديم. ابىّ مىگويد: من به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عرض كردم: يا رسولاللَّه! اين مرد وارد شد و نمازش را به قرائتى غير از قرائت اوّلى خواند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستور داد هر دوى آنان همانطور كه خوانده بودند، قرائت كنند و پس از آن كه هر دو قرائت خود را خواندند، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هر دوى آنان را ستود. اين پاسخ موجب شد من دچار تزلزل و ترديد و تكذيب شوم؛ ولى نه همانند تكذيب دوران جاهليت. وقتى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ناراحتى مرا ديد بر سينهام زد كه از خجلت، عرق سراپاى وجودم را فرا گرفت و گويا از شدّت ترس، خدا را (با چشم دل) ديدم. سپس فرمود: ابىّ! به من فرمان داده شده كه قرآن را به يك حرف بخوانم. درخواست كردم كه بر امتم آسان گرفته شود. دفعه دوم نيز همان دستور تكرار شد. من درخواست نمودم بر امتم آسان گرفته شود. نوبت سوم به من فرمان داده شد كه قرآن را به هفت حرف بخوانم.» ۲؛
3. ابىّ نقل مىكند: «به مسجد وارد شدم، شنيدم مردى قرآن مىخواند، از او پرسيدم چه كسى به تو قرآن آموخت؟ پاسخ داد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله. او را به محضر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بردم و عرض كردم: از اين مرد بخواه قرآن بخواند. او قرائت كرد. آن حضرت فرمود: آفرين بر تو! گفتم: يا رسولاللَّه! قرائت را به من چنين و چنان آموختى. فرمود: بر تو هم آفرين باد! عرض كردم: يا رسولاللَّه! با اين كه قرائتهاى ما دو نفر يكسان نبود، به هر دوى ما مىفرمايى: آفرين بر تو، آفرين بر تو؟ آنگاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دست خويش را به سينه من زد و فرمود: خداوندا! شك و ترديد را از دل ابىّ برطرف ساز. ابىّ
1.نيسابورى، الجامعالصحيح، ج ۶، ص ۱۰۱؛ بخارى، صحيحالبخارى، ج ۴، ص ۵۵۵؛ طبرى، جامعالبيان، ج ۱، ص ۲۷
2.نيسابورى، الجامعالصحيح، ج۶، ص۱۰۱ - ۱۰۳؛ طبرى، جامعالبيان، ج۱، ص۳۲