1. شيوه تفسير
در مقدّمه، بر اين نكات تأكيد مىشود: «در معارف قرآنى به ويژه در آيات اعتقادى توحيد و معاد، بايد روش تعقّل در تعاليم وحى را در درجه نخست اهمّيّت قرار داد... عقل درمىيابد كه وحى، منبعى استوار و مطمئن براى دريافت حقايق است... و از سويى درمىيابد كه خطا و محدوديت در وحى راه ندارد... البتّه آيات و احاديثى مورد استفاده قرار مىگيرد كه از متشابهات نباشد و از روشنى دلالت برخوردار باشد، چنان كه در احاديث، افزون بر روشنى دلالت، قوّت سند و صحت انتساب آن به معصومين عليهم السلام نيز بايد احراز گردد.» ۱
در ادامه اين مقدّمه مىخوانيم:
- بعضى از آيات قرآن داراى تأويل است... چنين مطالبى را... جز از طريق معصومين عليهم السلام نمىتوان پذيرفت... و تأويلات غيرمستند به معصومين، مستفاد از موازين ياد شده (= حجّيّت) نيست.
- هرگاه در تعاليم وحى، مصداق آيه به صورت انحصارى مشخص شود... تعميم آيه به معانى ديگر درست نمىنمايد.
- برداشتهاى مختلف و استنباطهاى گوناگون مفسّران از قرآن، هرگاه با اصول شريعت و عقايد استوار مذهب و مبانى دين و ديگر آيات و تعاليم وصيانى ناسازگار نباشد و به خدا و قرآن هم نسبت داده نشود، طرح آن به عنوان يك احتمال و استحسان و سخن علمى در ذيل آيات، اشكالى نداشته و سودمند است.
هرگونه فهم تفسيرى از آيه، در صورتى قابل اعتناست كه برخلاف لغت عرب و ظاهر صريح الفاظ آيه نباشد...
- در ميان مكاتب و انديشههاى بشرى، مىتوان آموزههاى درستى را يافت، ليكن سخنان نادرست بسيارى هم دارند... ۲
نويسنده، به اين شيوه وارد تفسير آيات مىشود. در هر مورد، ابتدا مفردات آيه و سپس احاديث - با بررسى سندى و پس از آن تحقيق در دلالت آنها - مطرح مىشود.