فطرى و شخصى، مستقيماً احكام الاهى را عرضه كند؛ يعنى همه قوانين و پاسخ همه نيازها در نزد عقل بدون نياز به منبع خارجى موجود باشد. در اين روش، هيچ كس به لحاظ فطرت، بر ديگرى ممتاز نيست و خداوند نيز با همه به لحاظ فطرى يكسان عمل كرده است.
همچنين خداوند مىتواند به هر فرد به صورت شخصى و مستقيم يا توسّط فرشته، وحى كند يا نهايتاً كتاب الاهى مستقيماً و بىواسطه، در اختيار تمامى ابناى بشر قرار گيرد. اين روش هم، از جهت مواجهه يكسان با افراد ممتاز است؛ زيرا هيچكس برترى خاصّى نسبت به ديگرى ندارد و در نهايت، تنها عمل شخصى افراد آنان را از يكديگر ممتاز مىكند.
خداوند عقل را به عنوان حجّت باطنى ۱ قرار داد كه در موارد فروانى، راهنماى ماست. آنكس كه از عقل بىبهره ماند، ديوانه ناميده شد و آنكه بهره برد، خوب و بد امور خويش را بدان سنجيد. خداوند مىتوانست با گسترش گزارههاى عقلى و فطرى، ما را بر تمام نيازهاى دينى خود آگاه سازد و نياز به رسولان برگزيده را پيشاپيش منتفى كند. روشن است كه انجام اين روش و روش قبل، براى خداوند متعال قطعاً هيچ سختى ندارد؛ امّا خدا به اين دو روش عمل نكرده است.
شكل ديگر همين نحوه ابلاغ احكام است كه انجام شده است. نه خداوند در فطرت ما شرايع را قرار داده و نه به خود ما وحى كرده است؛ بلكه افرادى را برگزيده و مخاطب اختصاصى وحى خويش قرار داده است. با اين روش، به يكباره، شخصى كه به لحاظ بدنى و جسمى بشرى مانند ماست، به هزاران درجه ممتاز گشته و مخاطب وحى شده است. از اينرو، با اينكه خداوند مىتوانست بدون هيچ گونه امتياز دادن خاصّى پيامهاى نبوّت را به همه وحى كنيد، در عمل مىبينيم كه چنين نكرده و طريق برگزيدن، اصطفا، را انتخاب كرده است. سنّت خدا در طول