سيماى امام على عليه السلام در قصيده عينيّه شاعر اهل سنّت، عبدالباقى العمرى‏ - صفحه 77

عبدالباقى العمرى ضمن دعا براى نخستين كوكب آسمان امامت و خاندان پاكش، از محضر حضرتش در خواست مى‏كند كه اين مديحه را از او بپذيرد و اين‏گونه قصيده را به پايان مى‏رساند:
با شكوه‏ترين و نورانى‏ترين سلام خدا، تا زمانى كه خورشيد غروب مى‏كند و ماه طلوع، و تا هنگامى كه پرنده‏اى طوق‏دار بر فراز شاخه اندوه مى‏نالد، بر تو و خاندان گرامى‏ات باد.

عَلَيْكَ أسْنَي سلامُ اللَّه ما غَرُبَتْ‏شمسٌ و ما قَمَرٌ من أُفْقِهِ طَلَعَا
و آلِكَ الغُرِّ ما ناحَتْ مُطَوَّقَةٌمِنْ فوقِ غُصْنِ أسًى في حُزْنها يَنَعَا
اى جان جهانيان فدايت، ثنايى را كه عالم آسمانى، نظيرش را نشنيده، پذيرا باش.

فَاقْبَلْ فَدَتْكَ نُفوسُ العالمينَ ثَناًبِمِثْلِه العالَمُ العلويُّ ما سَمِعَا
با دقّت در مفاهيم اين قصيده بلند و دلربا، سؤالى برخاسته از شگفتى به ذهن خطور مى‏كند و آن اينكه: چرا شاعر با وجود آگاهى از ويژگيها و فضايل بى‏نظير اميرالمؤمنين عليه السلام جدّش «عمر» را سبب عزّت يافتن اسلام مى‏داند و مى‏گويد:

يَقُولُونَ لِمَ لا تَمْتَدِحُ جدَّكَ الَّذي‏أعَزَّ بِه الإسلامَ مَوْلاهُ فَاعتزّا
فَقُلْتُ كفاهُ الْفَخْرُ أنَّ الَّذي به‏حَوَى شَرَفَ الإسْلامِ نالَ به العِزّا
۱
امّا آيا به راستى چنين است؟ براى يافتن پاسخ بايد تاريخ را مرور كنيم:
در هيچ يك از اسناد و مدارك تاريخى مورد اعتماد، ثبت نشده كه عمر، در پيكار با دشمنان اسلام، كسى را كشته باشد و چنان كه ابن ابى‏الحديد هم ذكر كرده، ابوبكر و عمر همواره در لحظات دشوار و طاقت‏فرساى نبرد، فرار را بر قرار ترجيح مى‏دادند و هرگز شمشيرشان، مرگ را بر سر خصم فرود نياورد:
و ما أَنْسَ لا أنْسَ اللَّذَيْنِ تَقَدَّماو فَرَّهُما وَ الْفَرُّ قَدْ عَلِما حُوبُ‏
و لِلرَّايَةِ الْعُظْمَي و قَدْ ذَهَبا بِهامَلابِسُ ذُلً‏ّ فَوْقَها وَ جَلابيبُ‏
ابن ابى‏الحديد به جنگ خيبر اشاره مى‏كند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ابتدا پرچم اسلام را به دست ابوبكر داد و او را روانه دژهاى خيبر كرد؛ ولى او بى‏آنكه كارى از پيش ببرد، بازگشت. روز بعد، عمربن خطّاب را گسيل داشت كه او نيز همچون آن يك، ناكام بازگشت و همراهان خود را مقصّر مى‏دانست! ابن ابى‏الحديد معتزلى فرار اين دو را ننگى عظيم مى‏شمارد و بيان مى‏كند كه فرار آنها، ترس نابودى اسلام را پيش آورد و اسباب سرافكندگى مسلمانان و پرچم اسلام را فراهم آورد. ۲
يكى از دلايل غصب خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز بر اساس خطبه معروف و تاريخى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در مقابل زنان مهاجران و انصار، اين بود كه على‏بن ابى‏طالب يك‏تنه خون بسيارى از كفّار و مشركان و دشمنان اسلام را ريخته بود و عرب، كينه‏اى ديرينه از ايشان در سينه داشت؛ به همين سبب، زير بار ولايت آن حضرت نرفت و فتنه كرد. ۳
جالب‏تر آنكه ابن ابى‏الحديد سنّى - سراينده قصايد علويّات سبع - در شرحش بر خطبه دوم نهج‏البلاغه، اذعان كرده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بر خلفاى پيش از خود، دو نعمت داشته:
1. جهاد در راه خدا در حالى كه خلفا، قاعد بوده‏اند.
2. دانش الاهى، كه اگر نبود، زمامداران پيش از ايشان عليه السلام در بسيارى از احكام، فتاواى غلط صادر مى‏كردند؛ چنان كه عمر بارها اعتراف كرد كه: اگر على نبود، بى‏شك عمر هلاك مى‏شد. ۴
با وجود اين اسناد تاريخى غير قابل انكار، چگونه اسلام، بدست عمر، عزّت يافته؟ آيا عبدالباقى العمرى كه با مهارت، وقايع تاريخى را در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام

1.عبدالباقى العمرى، التّرياق الفاروقى، ص ۴۲۵

2.قصائد علويّات سبع‏

3.طبرسى، ج ۱، ص ۹۸؛ ابن‏طيفور، ص ۲۷؛ طبرى، ص ۳۱

4.ابن ابى‏الحديد، ج ۱، ص ۱۴۱

صفحه از 80