تعليقات آيت ‏اللَّه جعفرى بر اصول كافى، شش باب از كتاب الحجّة - صفحه 109

را از شيخ صدوق مى‏توان ذكر كرد:
«اعتقاد ما بر اين است كه قرآن كه خداوند بر پيامبرش وحى كرده، همانى است كه بين دو جلد (بين الدفّتين) نازل شده و همانى است كه اكنون در دست مردم است و از اين چيزى بيشتر نبوده است.» ۱فرض بر اين است كه اگر احاديثى كه از امامان نقل شده، به مثابه ادلّه‏اى براى اين ادّعا باشد كه در قرآن تحريف صورت گرفته، محدّثان اوّليّه از جمله شخصيّت برجسته‏اى مانند شيخ صدوق، چنين عقيده‏اى نداشته‏اند؛ پس نمى‏توان مدّعى شد كه اين مكتب به تحريف قرآن عقيده دارد.
د) اگر ادلّه‏اى براى علماى شيعه مبنى بر ادّعاى تحريف قرآن وجود دارد، ابتدا توسط سه خليفه اوّل و ديگران مطرح شده‏است. از اين‏رو، بايد اين سؤال را پرسيد كه آيا اين تحريف مرتبط به تحريف معنوى است يا تحريف لفظى؟ محتمل‏ترين نتيجه‏گيرى اين است كه در بيشتر اين موارد، تحريف معنوى مورد بحث است. بايد به‏خاطر داشت كه در ميان احاديث، نمونه‏هايى هست كه در آنها هم تحريف و هم تأكيد بر كامل بودن و صحيح بودن متن قرآن در كنار هم ذكر شده است. مثالى از اين مورد، حديثى است كه امام پنجم، امام باقر عليه السلام براى سعد الخير فرستاد.۲

1.ترجمه انگليسى اعتقادات الامامية، ص ۷۷

2.در متون تاريخى، اين شخص سعيد الخير نام گرفته است. وى فرزند عبدالملك‏بن مروان، دومين خليفه مروانى است (تولّد: ۲۶ / ۶۴۶ - خلافت ۶۸۵ / ۶۵ تا ۷۰۵ / ۸۶) (ابن‏سعد، طبقات، ج ۵، ص ۱۶۶؛ الطبرى، ج ۲، ص ۱۱۷۴؛ العقد الفريد، ج ۴، ص ۴۲۰؛ ابن اثير، ج ۴، ص ۵۱۹؛ نهاية الارب، ج ۲۱، ص ۲۷۹). ابن عساكر درباره او گويد: «سعيدبن عبدالملك‏بن مروان‏بن حكم‏بن ابى‏العاص‏بن اميّه، مشهور به سعيد الخير. او يك متألّه (مرد عبادت) بود. وقتى شب فرامى‏رسيد، لباسهاى خود را از تن بيرون مى‏كرد و دو جامه بافته شده از پشم بز مى‏پوشيد و به نماز مى‏ايستاد و با متصوّفان كوفه همراهى مى‏كرد (دكتر صلاح‏الدين المنجّد، معجم بنى‏اميّه، ص ۵۹-۶۰ به نقل از تاريخ دمشق). جايگاه او در ميان بنى‏اميّه و عوام در سال ۷۴۴/۱۲۶ چنان بود كه زمانى كه قدرت اموى رو به ضعف مى‏گذاشت و مردم به تدريج در برابر آنها مى‏ايستادند، مروان‏بن محمّد، آخرين خليفه اموى به او نوشت: «از آنجا كه سعيد يك متألّه بود، خداوند براى هر خاندانى كه آنها بر آن سلطه يافتند، ستونهايى نهاد و از آن طرق، از چيزهايى كه آنان را مى‏ترسانيد، دورشان كرد. و تو براى ما، يكى از آن ستونهايى». و از او خواست كه مردم را از بدنام كردن خلافت وليدبن يزيدبن عبدالملك بازدارد. سعيدالخير در شورشى كه عليه او بود، كشته شد. (بنگريد: طبرى، ج ۲، ص ۱۷۸۵-۱۷۸۶؛ ابن اثير، ج ۵، ص ۲۸۴؛ العيون و الحدائق، ج ۴، ص ۱۳۴-۱۳۵؛ نهاية الارب، ج ۲۱، ص ۴۷۷؛ جمهرة رسائل العرب، ج ۲، ص ۴۶۰-۴۶۱). به هرحال، در منابع شيعه اماميّه، نام او به عنوان «سعد» آمده، و در تاريخ ابن‏كثير (ج ۹، ص ۶۸) نيز آمده است. روايت زير را شيخ مفيد از طريق ابوحمزه در مورد سعد الخير آورده است: «سعدبن عبدالملك... به حضور ابوجعفر [ امام باقر] عليه السلام رسيد - و ابوجعفر عليه السلام او را سعدالخير ناميد - در حالى كه مانند يك زن مى‏گريست... ابوجعفر عليه السلام پرسيد: چرا گريه مى‏كنى، اى سعد؟ او گفت: چرا چنين نكنم؟ در حالى كه از شجره ملعونه در قرآن هستم [ اشاره به آيه قرآن، سوره اسراء (۱۷) / ۶۰ كه از بنى‏اميّه، به عنوان «شجره ملعونه» ياد كرده است‏]. امام باقر عليه السلام فرمود: تو از آنها نيستى، تو اموى نيستى، بلكه تو از خاندان ما هستى. آيا نشنيده‏اى كلام الاهى را كه خداى عزوجل از حضرت ابراهيم عليه السلام نقل مى‏كند: «فمن تبعني فإنّه منّي» [ قرآن، حجر (۱۴) / ۳۶ ](الاختصاص، ص ۵۸۵؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۸-۳۳۷)

صفحه از 124