تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه‏ - صفحه 17

مثلاً: (طَلعُها كَأَنَّه رؤوسُ الشَّياطُين)۱ كه گويى قرآن براى ترسيم زشت منظرى، رؤوس الشياطين را كه معهود عرب است، ازآنان به عاريه گرفته است. از ديگر نمونه‏هاى آن مى‏توان به انعكاس نظريه‏هاى علمى زمانه (هيئت بطلميوسى و طبّ جالينوسى)، سخن از جنّ، روح، سحر، تعبير الحورالعين، چشم زخم و...در قرآن اشاره كرد. ۲
برخى از معتقدان به اين ديدگاه، براى اثبات سخن خود به آيه (و ما أرسَلنا مِن رَسولٍ إلّا بِلِسانِ قومه)۳ استناد كرده و در آنجا معناى «به زبان قوم بودن» را در قالب «فرهنگ قوم بودن» مطرح مى‏كنند. آنها پذيرفته‏اند كه زبان قوم، تجلّى فرهنگ است؛ به همين جهت گفته‏اند: وقتى گفته مى‏شود، قرآن لسان عربى است، يعنى قرآن به فرهنگ اعراب سخن گفته است و موافق فرهنگ قوم سخن گفتن، يعنى نهال سخن حق و پيام جديد خود را در ضمير فرهنگى آن قوم كاشتن، بهره جستن از فرهنگ، ادبيات، تاريخ و نوع معيشت آنان در ابلاغ سخن خود، تكيه بر مشتركات مقبول براى رساندن پيام به اذهان مخاطبان، آگاهى از معلومات، باورها و عواطف مخاطبان. بر اين مبنا، بهره جستن از آنها در رساندن سخن خود، نه به ميل آنها سخن گفتن، نه تأييد و نه تكذيب استعدادها و معلومات آنها، بلكه استفاده از آنها در رساندن سخن خود به ذهن و ضمير مخاطب است. ۴
مشكل اين سخن اينجاست؛ جايى كه اين دانستنيها با قواعد عقلى و دانشهاى قطعى ناسازگار باشد و در عين حال، قرآن آنها را تكرار كرده باشد. در اين صورت بايد گفت: اگر قرآن وحى است و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را از سوى خدا آورده است، آيا معنا دارد سخن باطل بگويد و طبق نظريه و اعتقاد باطل، استنتاج هدايتى و تربيتى كند؟
براساس اين ديدگاه، قرآن از باب مسامحه و مماشات، عقايد و دانشهاى مخاطبان عصر را براى رساندن سخن حق وجا انداختن در ذهن مخاطبان خود مطرح مى‏كند و اين است معناىِ اين نكته كه قرآن، بازتاب فرهنگ قوم است

1.صافّات (۳۷): ۶۵

2.۱۹: ص ۴۷-۴۵

3.ابراهيم (۱۴): ۴

4.۱۳: ص ۴۰

صفحه از 33