۱ ؛ امّا اين ديدگاه صحيح نيست، زيرا:
الف) كلمه «لسان» در لغت، به معناى «عضو مخصوصى است در دهان كه وسيله سخن گفتن» است. همچنين اين كلمه به معناى «لغت» نيز آمده است. ۲
امّا در اصطلاح مفسّران، اين كلمه به معناى «لغت» آمده، يعنى زبان نخستين قومى كه مخاطب پيامبر است. يعنى پيامبران به زبان مردم خود سخن مىگفتند تا احتياج به مترجم نداشته باشند؛ مردم بتوانند سخنان آنها را بفهمند و پيامبران نيز بتوانند مطالب خود را بىواسطه، براى آنان بيان كنند. ۳
با توجّه به معناى لغوى و اصطلاحى «لسان قوم» - كه هيچ كدام به معناى فرهنگ مردم نيست - در مىيابيم كه استدلال به اين آيه درمورد تأثير فرهنگ زمان صدر اسلام در قرآن بىمورد است. «لسان قوم» در عربى يك كاربرد بيشتر ندارد و آن «لغت قوم» است، و معادل «فرهنگ» در عربى «الثقافة» است. ۴
ب) واژه فرهنگ در لغت به معناى: كشيدن، تعليم و تربيت، علم و دانش و ادبيات، مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهاى يك قوم آمده است ۵ و در اصطلاح، فرهنگ عبارت است از:
- مجموعه برداشتها، موضع گيريهاى فكرى، آداب و رسوم و روابط حاكم اجتماعى است. ۶
- مجموعه تعليم و تربيت، عقل، دانش، حكمت و معرفت يك انسان يا يك جامعه است كه در رفتار و نحوه زندگى او تجلّى مىكند و اعمال او را متأثّر مىسازد
1.۶: ص ۱۱۲
2.۳۴: ج ۱۰، ص ۱۹۱ ماده «لسن»
3.۲۵: ج۱۲، ص ۱۲؛ ۳۷: ج۱۰، ص ۲۶۶
4.سخن فوق بررسى بيشترى مىطلبد؛ چراكه «الثقافة» در معناى فرهنگ، به دست مجمع لغت عربى وضع شده (نك: المعجم الوسيط) و چنين معنايى براى اين لفظ در كتابهاى لغت كهن، نيامده است. ابنمنظور در مادّه ثقف مىنويسد: ثَقِفَ الشيءَ ثَقفاً و ثِقافاً و ثقوفةً: حَذَقَه... و ثَقُفَ الرجل ثَقافةً؛ أي: صار حاذقاً... الثِّقافة: العمل بالسيف. (ويراستار)
5.۱۷: ۳۶
6.۷: ص ۱۰۴