به مخاطب بفهماند: مپنداريد كه همه چيز را بايد به حيطه شناخت عقلى خويش درآوريد و بخواهيد با عقل محدود خود به خداى حقيقى و واقعى راه يابيد؛ زيرا هر چه شما در حدّ عقل خويش بشناسيد، معقول شما خواهد شد نه خالق آن.
... بنابراين، همان سان كه شناخت عقل به وجدان خود عقل صورت مىگيرد، معرفت خداوند سبحان هم به وجدان خود او تحقّق مىيابد. ۱
و پس از نقل احاديث فطرت عقول بر توحيد مىنويسد:
... يعنى خداى تعالى به هنگام خلقت موجودات، آنها را از نور عقل بهرهمند كرد و با وجود عقل، آنها را به معرفت خويش مفطور ساخت. ۲
و در جاى ديگر با استناد به حديثى از امام رضا عليه السلام مىنويسد:
امام رضا عليه السلام در اين حديث شريف، نقش عقل و فطرت را در معرفت خداوند سبحان بيان داشته و تصريح كرده است كه عقد قلبى معرفت خداوند به توسّط عقل صورت مىگيرد. و با فطرت، حجّت او بر خلق تمام مىشود... اين دلالت دارد كه اگر خداوند سبحان نفس خويش را به انسان معرّفى و او را مفطور به معرفت خويش نمىكرد، عقل هم در اين جهت كفايت نمىكرد و انسان با نور عقل خويش به معرفت خداى تعالى راه نمىيافت و با وجود معرفت فطرى (يعنى تعريف خداوند نفس خويش را به بندگان) است كه عقل انسان را به پيروى از فرمانهاى او موظّف مىكند و تسليم، خضوع و خشوع و بندگى در مقابل او را بر انسان لازم و واجب مىشمارد. ۳
ايشان با استناد به بيش از هشت دسته از آيات قرآن كريم و شانزده حديث صريح از منابع معتبر شيعى، فطرى بودن معرفت خدا را اثبات كرده است. همچنين با بررسى معناى لغوى لفظ «فطرت» نتيجه مىگيرد كه «فطر» به معناى شروع كردن است ۴ و با پيوند دادن معناى لغوى واژه «فطر» با آيه فطرت و استناد به رواياتى كه در تفسير آن نقل مىكند، مىنويسد: