پس آيه شريفه - با توجّه به رواياتى كه در تفسير آن نقل گرديد - به اين معناست كه خداوند سبحان، همه انسانها را به هنگام خلقتشان، بر معرفت خويش مفطور كرده است؛ زيرا معناى لغوى فطرت، ابتدا و شروع كردن امر است. بدين رو، فطرت معرفت توحيد و اسلام و معرفت خداى سبحان، از همان هنگام خلقت انسانى آغاز گشته و با حقيقت وجودى انسان آميخته شده است و انسان هيچ گاه از آن بر كنار نبوده است. ۱
ايشان جهت تبيين نقش انبياء در معرفت خدا مىنويسد:
بر اساس روايات معتبره، خداوند سبحان به عمد در اين دنيا بندگان را از معرفت خويش غافل ساخته و پرده فراموشى بر آنها انداخته است. اراده الاهى بر اين است تا اين پرده غفلت و فراموشى توسّط پيامبرانش كنار زده شود و خداى تعالى به واسطه انبياء و رسولان بر بندگان ظاهر و هويدا گردد. ۲
و نيز مىنويسد:
معرفت فطرى بدين معنا نيست كه همه انسانها با داشتن آن خود به خود، به خدا ايمان آورند؛ بلكه انسان به هنگام تولّد، اصل معرفت را با خلقت خويش به همراه دارد؛ ولى از آن معرفت غافل گرديده، از آن رو [كه] خداوند سبحان بر اوفراموشى عارض كرده است... امّا آن گاه كه تعاليم انبياى الاهى و دعوت آنان بر ايشان مىرسد، متوجّه او مىشوند. ۳
همچنين قسمتى از خطبه اوّل نهجالبلاغه را نقل مىكند كه در آن آمده است:
خداوند از ميان فرزندان آدم، پيامبرانى برگزيد... آن گاه كه اكثر خلق پيمانى را كه با خداى خويش بسته بودند، دگرگون كرده... و از عبادت او بريده بودند. پس خداى تعالى رسولان خويش را در ميان آنان برانگيخت و پيامبران خويش را پشت سر هم، به سوىشان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان بستانند و نعمت فراموش شدهاش را به يادشان بياورند و با تبليغ، حجّت را بر آنان تمام كنند.
مىبينيم كه نويسنده محترم مباحث «فطرى بودن معرفت»، «نقش انبياء و اولياء الاهى در يادآورى معرفت فراموش شده» و «نقش عقل در قبال دريافت معرفت» را