مرورى بر مقاله «ساز و كار خداوند در معرفت بخشى» - صفحه 134

به روشنى، تبيين كرده و هيچ ابهامى در اين زمينه باقى نگذاشته است. حال از ناقد محترم مى‏پرسيم:
آيا اينكه خداوند، خود را به موجود عاقل معرفى كرده تا وى در قبال دريافت اين معرفت، خود را موظّف به تسليم و خضوع بداند، با اين نكته كه خداوند هرگز به حيطه شناخت عقل در نمى‏آيد تا معقول انسان گردد، ناسازگار است؟
آيا اين حقيقت كه عقل نمى‏تواند معرفتى از خداوند سبحانه براى بشر ايجاد كند، با اين سخن كه خداوند خود را به انسان عاقل مى‏شناساند و آن گاه، انسان عاقل - با دريافت معرفت او - مؤمن يا كافر مى‏شود، در تناقض است؟
آيا نقش انبياء در تذكّر به معرفت فطرى خداوند، با ناتوان بودن ايشان در ايجاد معرفت، تعارض و تنافى دارد؟
بايد دانست كه معرفت‏بخشى به عاقل، با كسب معرفت توسّط عقل تفاوت دارد. همچنين غفلت از معرفت بدون تذكّر انبياء امرى است و ايجاد معرفت توسّط ايشان امرى ديگر. پس هرگز تناقضى در گفتار نويسنده مقالات مشاهده نمى‏شود. آنچه از اين نقد به دست مى‏آيد تنها شتابزدگى و سطحى‏نگرىِ ناقد محترم در مقاله «ساز و كار معرفت بخشى خداوند» است؛ نه نارسايى مبنايى نويسنده مقالات «معرفت خدا» در نظريه‏پردازى.
در مقاله «معرفت و هدايت، فعل خداست» سعى شده معرفت خداوند با معرفت ساير امور تفكيك شود. در برخى روايات، معرفت به طور مطلق، صنع خدا شمرده شده است؛ و از سوى ديگر، تفاوت معرفت خداى سبحانه با شناخت امور ديگر بسيار روشن است. نويسنده در توضيح و تبيين اين گونه از احاديث نسبت معرفت به خداوند، آنها را در هر دو حوزه بررسى كرده است. از نظر ايشان، معرفت خداوند به طور مستقيم و بى هيچ واسطه‏اى، به صورت قهرى، به همه بندگان - اعم از مؤمن و كافر - عطا مى‏شود؛ امّا براى دستيابى بندگان به شناخت ساير امور، ابزار و آلاتى براى انسان قرار داده شده و سنّت خداوند بر اين تعلّق گرفته كه بنده از

صفحه از 137