مرورى بر مقاله «ساز و كار خداوند در معرفت بخشى» - صفحه 136

حسّى و معقولات از اين قبيل‏اند؛ يعنى تا بشر حسّ خود را براى درك محسوسات و عقل خود را براى شناخت معقولات به كار نگيرد، هيچ معرفتى در اين حوزه‏ها به وى عطا نمى‏شود. امّا در مورد خداوند، وساطت هر امرى نفى شده است. به علاوه، نويسنده مقالات احتمال ديگرى را در اين زمينه مطرح مى‏كند و مى‏نويسد:
ممكن است در اين گونه امور بگوييم. نسبت فعل معرفت به خدا در اين امور بدان جهت است كه او اسباب و آلات آن فعل را براى ما فراهم كرده است؛ نه اينكه خود او آن فعل را در ما پديد مى‏آورد.
مشاهده مى‏شود كه در هر دو احتمال، تفاوت نسبت معرفت به خداوند در زمينه معرفت اللَّه و ساير امور، به وضوح و روشنى، بيان شده و نويسنده به تأثير اسباب در بهره‏مندى از شناخت در برخى امور تصريح كرده است. بد نيست ناقد محترم يك‏بار ديگر آن سلسله مقالات را مرور كنند تا اين تصريحات را ببينند.
ناقد محترم در ادامه مى‏نويسد:
چنانچه مشهود است، موضع نفى كنندگان اصل علّيّت، مبناى ادّعا قرار گرفته و براى تأمين قدرت خداوند به نفى تأثير علل واسطه، گرايش ابزار شده است! متكلّمان اشعرى... همانها هستند كه سنّت لايتغيّر و لايتبدّل الاهى را به «عادت» تغيّر و تبدّل فرو مى‏كاهند و در سخن فوق، واژه «به طور معمول» تعبيرى از كاربرد «عادت» است به جاى «سببيّت» اسباب طبيعى.
در مورد اينكه آيا نويسنده مقالات تأثير علل واسطه را در بهره‏مندى از معرفت نفى مى‏كند يا خير، پاسخ داده شد. تأكيد مى‏كنيم كه رجوع مجدّد و دقّت بيشتر در مطالعه اين مقالات براى ناقد محترم بسيار ضرورى است. امّا بسيار عجيب است كه قائلان به مشيّت ازلى و ضرورت علّى چگونه ديگران را متّهم به جبر مى‏سازند و خود را از اين عقيده مبرّا مى‏دانند؛ مگر نه اين است كه معتقدان به ضرورت علّى و مشيّت ازلى، در حقيقت، خدا را از امور فارغ دانسته و به بسته بودن دست او قائل شده‏اند. و مگر نه اين است كه بر اساس علّيّت فلسفى، همه موجودات ممكن،

صفحه از 137