خداوند به كسى معرفت اعطا كند، هرگز با فعلِ خدا بودنِ معرفت، تعارض و تنافى ندارد.
در مورد لزوم اعطاى معرفت بر خداوند نيز بايد گفت كه چون بندگان ابتدائاً هيچ حقّى بر خداوند ندارند، در نتيجه، استحقاق دريافت معرفت را هم نخواهند داشت. البتّه اگر خداوند بخواهد به بندهاى تكليف كند، لزوماً بايد به وى معرفت اعطا كند؛ چون تكليف بدون شناخت، محال و ناممكن است. ۱ امّا در مرتبه دوم - چنان كه نويسنده مقالات به روشنى، بيان كرده - لزوم اعطاى معرفت، اوّلاً از آن روست كه خداوند بر خود لازم كرده است؛ ثانياً عقل به روشنى، درمى يابد كه فرق نهادن بين كافر و مؤمن ضرورى است كه يكى از راههاى تحقّق اين فرق، ازدياد معرفت براى مؤمن و منع آن از كافر است.
به علاوه، تأثير برخى امور در اعطاى معرفت از سوى خداوند با فعل خدا بودنِ معرفت تعارض ندارد. همين گونه، اين موضوع كه خداوند خود را ملزم كرده در صورت تسليم بندگان بر معرفت ايشان بيفزايد، هرگز با فعل خدا بودن معرفت منافات نخواهد داشت. نويسنده مقالات در ذيل عنوان «هدايت و معرفت اوّلى و ثانوى» در مقاله «معرفت و هدايت، فعل خداست» با استناد به آيات و روايات به تفصيل، به بيان مطلب پرداخته است؛ به طورى كه مطالعه دقيق آن هر گونه ابهامى را در اين باره مىزدايد.
معنى «لزوم» در معرفت ثانوى نيز در همان مقاله، به روشنى، تبيين شده است. بنابراين، به ناقد محترم توصيه مىشود دوباره و با دقت بيشترى، به مطالعه مقاله بپردازد.
نفى لزوم و ضرورت علّى نيز از آن جهت است كه پذيرش آن به جبر مىانجامد تا آنجا كه به ناچار، بايد انسان را مضطرّى در صورت مختاران معرفى كنيم. ۲ و اين
1.اين موضوع نياز به تفصيل بيشترى دارد كه به جهت رعايت اختصار به همين ميزان بسنده مىشود.
2.نك: اسفار، ج۶، ص۳۱۲.