تنها يكى از پيامدهاى فاسد آن است.
ناقد محترم عقيده دارد كه نويسنده مقالات با قول به عدم استحقاق بندگان براى دريافت معرفت ابتدايى، حكمت خدا را نابود ساخته است؛ امّا اشاره نكرده كه مرادش از حكمت چيست؟ افعال خداوند ممكن است حكمتهاى مختلفى داشته باشد. پس لازم است كه وى ابتدا روشن سازد كه منظورش از حكمت خداوند چيست؟ و قول به عدم استحقاق بندگان براى دريافت معرفت، با حكمت كدام فعل خدا و كدام يك از حكمتهاى آن فعل ناسازگار است؟ البتّه نه تنها نويسنده مقالات بلكه هر موحّدى مىداند و معتقد است كه تمام افعال خداوند، حكيمانه است. لذا چنانچه ناقد محترم منظورش را روشنتر بيان كند، پاسخ مناسبترى دريافت مىدارد. اگر مراد از حكمت، عبوديّت بندگان - به عنوان حكمت خلقت - باشد، روشن است كه اعطاى معرفت براى تكليف بندگان به عبوديّت ضرورى است؛ امّا اگر خداوند بر اساس حكمت ديگرى، انسانهايى بيافريند و از آنها تكليفى نخواهد، آيا باز هم اقتضاى حكمت او آن است كه لزوماً به آنان معرفت عطا كند؟
ناقد محترم در قسمت ديگرى از نوشته خود، بررسى آراء انديشمندان توسّط نويسنده مقالات را به نقد كشيده است. مقاله وى در اين قسمت، از فضاى گفتگوى علمى بسيار فاصله گرفته و بيشتر به شعار و جنجال كشيده شده است. تنها اشكال علمىاى كه در اين بخش وجود دارد، پرسشهايى است كه در مورد دو اطلاق معرفت مطرح كرده است. نگارنده مقاله «معرفت و هدايت فعل خداست» مىنويسد:
در روايات، از دو نوع معرفت ياد شده است. گاهى معرفت به عنوان فعل خداوند اطلاق گرديده است و گاهى به عنوان فعل بندگان و در حقيقت مؤمنان... معرفت به معناى دوم - يعنى تصديق و اذعان و اعتراف و اقرار - در حقيقت معناى ديگرى از ايمان است.
ناقد محترم در اين باره مىنويسد: