گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل بخش دوم و سوم كتاب‏ - صفحه 154

آقا بزرگ تهرانى در كتاب الذريعه، مى‏گويد كه اين كتاب، اجلّ كتب اربعه است. سؤال اين است كه چرا على‏رغم ضعيف بودن برخى احاديث كافى، چنين تعابيرى از اين كتاب شده است؟
علّت اين است كه معناى اصطلاح ضعيف در بين علماى متقدّم و متأخّر متفاوت است. شيخ يوسف بحرانى - كه عالمى اخبارى است و تمامى احاديث كتب اربعه را صحيح مى‏داند - در كتاب لؤلؤة البحرين، از قول علماى متأخّر تنها 5072 حديث آن را صحيح مى‏داند و مى‏گويد: «باصطلاح من تأخّر.» علّامه مجلسى در شرح خود بر اصول كافى (مرآة العقول) تصريح مى‏كند كه قضاوت من درباره ضعيف و صحيح بودن احاديث، بر اساس اصطلاح متأخّرين است. به عبارت ديگر، صحيح نزد متقدّمين يك معنا مى‏دهد و نزد متأخّرين، معناى ديگر. منظور از متقدّمين، كسانى هستند كه تا قبل از قرن هشتم و قبل از ابن‏طاووس حلّى مى‏زيسته‏اند. از نظر آنها حديث صحيح حديثى است كه براساس قرائن و شواهد، به صدور و صدق آن اطمينان داريم. براى مثال، ممكن است فردى دروغگو باشد، امّا براساس قرائن متوجّه مى‏شويم كه اين نقل قول او از معصوم صادر شده است. فرزند شهيد ثانى در كتاب منتقى الجمان همين توضيح را داده است. امّا از زمان ابن‏طاووس حلّى به دلايلى كه ذكر مى‏كند، احاديث را دسته بندى كردند و براساس تقسيم‏بندى اهل سنّت، احاديث به چهار دسته صحيح، حسن، موثّق و ضعيف تقسيم شد. حديث صحيح، حديثى است كه در سلسله راويان آن هيچ قدحى وارد نشده باشد و متّصل به معصوم برسد؛ مشابه شرطى كه بخارى در كتاب خود براى حديث صحيح قرار مى‏دهد. بنابراين در روش متأخّرين ديگر توجّهى به قرائن نمى‏كردند و فقط به شرايط راوى حديث و نقل قولهايى كه درباره او شده است، مى‏پرداختند.
كلينى خود رجال‏شناس بوده و كتابى در زمينه رجال داشته است؛ امّا او رواياتى را آورده كه بر اساس قرائن، از نظر او صحيح بوده؛ يعنى مطمئن بوده كه آن روايت از معصوم صادر شده است. ممكن است ما امروز در قرن 14 بعضى از راويان كافى را

صفحه از 155