دلدارى دادهاند و براى او فضيلت شيعه را بيان كردهاند. ادامه روايت همين برداشت را تقويت مىكند؛ چرا كه در ادامه، امام ضمن اشاره به آيهاى از قرآن، آن گروه را از اهل جهنّم مىشمرند. بنابراين، نمى توان آن گروه مورد اشاره در روايت را از شيعيان به حساب آورد.
دوم - استناد در همان پاورقى، به حديث ديگرى ۱ كه فردى به امام باقر عليه السلام عرض مىكند: بعضى از اصحاب ما با مخالفان خود درگير مىشوند. آن حضرت در پاسخ مىفرمايند: الكفّ عنهم أجمل. از متن روايت مشخّص است كه منظور از مخالفين در اينجا، افراد غيرشيعه است و امام هم اشاره مىكنند كه با آنها درگير نشويد و مدارا كنيد. در اينجا نيز ادامه روايت اين برداشت را تقويت مىكند.
سوم - در همان پاورقى، اشاره دارد به حديث ديگرى كه در كافى، ج 8، ص 223، آمده كه به درگيرى و اختلاف بين شيعيان اشاره دارد. ظاهراً از قرائن روايت بر مىآيد كه اين درگيرى مربوط به ماجراى ابوالخطّاب بوده است. ابوالخطّاب از اصحاب امام صادق عليه السلام بود كه بعدها دچار غلوّ شد و امام هم او را طرد و لعن كردند. فردى به امام عليه السلام مىگويد كه شيعيان با يكديگر درگير شدهاند. آن حضرت مىگويند كه من مىخواستم در اين مورد كتابى بنويسم تا اختلاف رفع شود؛ امّا مشكلاتى هست كه نمى خواهم اين كار را انجام دهم؛ چرا كه ممكن است منجر به درگيريهاى بيشترى شود و بهتر است كه با نصيحت و مدارا اين مشكل را برطرف كنيم.
در هر حال، از مجموع اين روايات، نمى توان توصيف مؤلّف از اوضاع درگيرى و اختلاف بين شيعيان را دقيق شمرد.
به عقيده مؤلّف، گروهى از شيعيان قائل بودند كه علم ائمّه از ميراث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيده است و ائمّه با استفاده از اصول، مسائل و فروع را از آن اجتهاد مىكردهاند. امّا چون آنها معصوم هستند، در اين استنباط و اجتهاد خود خطا نمىكنند. ۲ ما در اينجا قصد بررسى اين نظر را نداريم. امّا اين پرسش مطرح است كه اگر