ويژگى عصمت را براى ائمّه بپذيريم، آيا اين ويژگى از نظر مؤلّف فوق بشرى نيست؟ چه فرقى بين اين صفت و ساير صفات ائمّه هست؟ اگر منع عقلى و شرعى براى پذيرش اين صفات نباشد و منجرّ به قول به الوهيّت آنها نگردد، چرا نمىتوان آن را قبول كرد؟ ضمن اينكه اين نكته را هم بايد توجّه كرد كه برخى از فضائل ائمّه به تدريج، مورد پذيرش قرار گرفته است. شايد در ابتدا به سبب حساسيّت روى مسئله غلوّ، عدّهاى آن را نپذيرفتهاند؛ امّا به تدريج، متوجّه شدهاند كه اين فضائل، غلو نيست.
به طور كلّى، همانطور كه مكرّر گفتهايم، مؤلّف محترم در كتاب خود، هيچ ملاكى براى پذيرش يا ردّ روايات تاريخى ارائه نكردهاند. مشخّص نيست كه ايشان بر چه مبنايى بعضى از روايات كتب شيعه را به عنوان گزارش تاريخى در كتاب آوردهاند، امّا برخى ديگر از رواياتِ همان كتابها را ردّ كردهاند. اين ناهماهنگى، قضاوت در مورد مطالب كتاب را دشوار مىسازد.
در صفحه 81 مؤلّف مىنويسد كه از اين پس، مفوّضه جهت وارد كردن روايات خود در كتب شيعى تلاش چشمگيرى كردند و به استناد روايت «نزّلونا عن الربوبيّة فقولوا فينا ما شئتم»، هر چه خواستند، براى ائمّه فضائل جعل كردند. ايشان مشخّص نكردهاند بر مبناى چه گزارشى مفوّضه چنين كارى كردند و هيچكس هم متوجّه آن نشد؛ در حالى كه گزارشهاى تاريخى نشان مىدهد كه - به عنوان نمونه - علماى قم حساسيّت شديدى درباره روايات غلات و مفوّضه داشتند. مثلاً كسى مثل محمّدبن عيسى اشعرى، چند نفر از راويان را از شهر قم اخراج مىكند و ابنوليد استاد شيخ صدوق، در مستثنيات خود، روايات افرادى مثل سهلبن زياد را - به دليل اينكه به غلوّ متّهم بودهاند - كنار مىگذارد. در اين حال، چگونه ايشان ادّعا مىكنند كه بسيارى از روايات غلات در كتب شيعه وارد شد و كسى هم متوجّه آن نگرديد؟ مثلاً ايشان به قول ابنالغضائرى درباره مفضّلبن عمر استناد كردهاند كه غلات روايات بسيار زيادى را به نام او جعل كردهاند. ۱ آيا از اين