از روى نص مىداند. يعنى براى شناخت امام، لزوماً نبايد به دنبال صدور معجزه از او بود. شيخ مفيد در همانجا مىگويد: بسيارى از اين خصوصيّات منع عقلى ندارد و امام مىتواند واجد اين خصوصيّات باشد و روايات صحيحهاى رسيده است كه آنها را تأييد مىنمايد. شيخ مفيد در همانجا سه قول مختلف درباره علم ائمّه نقل مىكند و اينكه آيا آنها از روى علم غيب حكم مىكنند يا از روى ظاهر؟ سپس مىگويد: پذيرش هركدام از اين سه قول منع عقلى ندارد و براى هركدام، اخبارى در وجوب تصديق آن رسيده است. ۱
منشأ اين سخن آن است كه براى شيخ مفيد در ميان اقوالى كه نقل شده است هيچ كدام ترجيح نداشته است. در اين ميان، عقيده به اينكه علماى قم اين مطالب را ردّ كردهاند چون به آن اعتقادى نداشتهاند، صحيح نيست. علّت اينكه علماى قم برخى از اين احاديث و اقوال را درباره فضائل ائمّه، كنار گذاشتهاند، سند آن روايات بوده است. آنها هر حديثى را - چه مطالب آن درست باشد و چه غلط - در صورتى كه در سلسله روات آن فرد غالى وجود داشت، كنار مىگذاشتند. همانطور كه گفتيم شيخ صدوق به نقل از استاد خود ابنوليد احاديثى را كه از افراد متّهم به غلوّ نقل شده، در كتاب «من لا يحضره الفقيه» خود كنار گذاشته و نقل نكرده است؛ در حالى كه خود شيخ صدوق زيارت جامعه كبيره را در همان كتاب نقل مىكند كه مضامين آن بسيار بالاتر از برخى از احاديث فضائل ائمّه است. اگر شيخ صدوق و مشايخ قم اعتقادى به علم غيب نداشتند، نيابد اين زيارت را در كتب خودشان نقل مىكردند.
نكته ديگر اينكه ممكن است مطالبى به تدريج، مورد قبول و اثبات قرار گيرد. اگر عالمى از علماى متقدّم، فرضاً فردى از اصحاب ائمّه را تضعيف كند، دليلى نيست كه افراد متأخّر او صرفاً از آن نظر پيروى كنند؛ بلكه اتّفاقاً ممكن است كه علماى بعدى به مدارك و شواهدى برسند كه نشاندهنده وثاقت آن فرد باشد. مثلاً مؤلّف در صفحه 283 از ابنقبّه رازى نقل مىكنند كه او به علم غيب قائل نبوده است. او مىگويد كه از نظر من، ائمّه عباد صالحى هستند كه عالم به كتاب و سنّتاند و لزوماً
1.اوائل المقالات، شيخ مفيد، باب القول فى علم الائمّة