درخواست كرد. خورشيد بازگشت و در همان جايى از آسمان كه وقت نماز عصر بود قرار گرفت. اميرالمؤمنينعليه السلام نماز عصر را در وقت خواند و سپس خورشيد غروب كرد. 1
متن گزارش دومين واقعه ردّ الشمس نيز از اين قرار است:
از جويريةبن مسهر روايت شده كه گفت: ما به همراه اميرالمؤمنين علىّبن ابىطالبعليه السلام از جنگ خوارج باز مىآمديم تا اينكه به سرزمين بابِل رسيديم و وقت نماز عصر فرا رسيد. امير المؤمنينعليه السلام و لشكريان در آن زمين فرود آمدند. آنگاه حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار تاكنون دو بار به عذاب الاهى دچار شده و هم اكنون نيز در انتظار عذاب سوّم است. اين زمين يكى از زمينهاى مؤتكفه است و نخستين سرزمينى است كه در آن بت پرستيده شد؛ بنابراين هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى را جايز نيست كه در چنين زمينى نماز گزارد؛ ولى هركس از شما كه بخواهد مىتواند اينجا نماز بخواند. مردم به دو سوى جاده مايل شده و به نماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سوار شده و روانه گشت.
جويريه [ راوى خبر] گويد: من با خويشتن گفتم: به خدا قسم من از اميرالمؤمنينعليه السلام پيروى مىكنم و امروز حتماً بايد به ايشان اقتدا كنم. پس به دنبال آن حضرت روان شدم. به خدا سوگند هنوز از پل «سوراء» نگذشته بوديم كه خورشيد غروب كرد. من به شكّ افتادم [ كه چرا نماز حضرت فوت شد؟ ]آن حضرت متوجّه من شد و فرمود: اى جويريه شكّ كردى؟ عرض كردم: بلى يا اميرالمؤمنين بعد آن حضرت در گوشهاى فرود آمد و وضو ساخت و برخاست و با كلامى سخن گفت كه نشناختم گويا كه به زبان عبرانى بود. آنگاه بانگ نماز برداشت. در اين هنگام به خورشيد نگريستم. به خدا قسم، ديدم كه با صداى عظيمى از ميان دو كوه بيرون آمد. آن حضرت نماز عصر را به جا آورد و من با او نماز گزاردم. هنگامى كه از نماز فارغ شديم، شب - همچنان كه قبلاً فرارسيده بود - دوباره همه جا را فرا گرفت. 2